پاسخ علامه جعفری به شبهات قرآنی (معانی و الفاظ وحی)
|
پاسخ علامه جعفری به شبهات قرآنی |
گروه اندیشه- جواد باقری (کارشناس ارشد کلام اسلامی): در شانزدهم اسفند 1363 سمیناری تحت عنوان «سعادت از دیدگاه متفکّران مسلمان و آلمانى» در انجمن حکمت و فلسفه اسلامى تشکیل شد که یکی از شرکت کنندگان آن هانس کونگ بود. وی در رابطه با الفاظ وحی مطالبی ایراد کرد که مشابه آن اکنون نیز در برخی محافل و به نقل از دکتر سروش مطرح شده است. استاد محمدتقی جعفری هم که در آن سمینار حضور داشت به این مطالب پاسخ هایی داد که برخی از پاسخ ها متناسب با بحث های روز است، با اندکی تلخیص و ویرایش، ازجلد17 ترجمه وتفسیرنهج البلاغه، ص64 در ادامه آمده است.
به گزارش رجانیوز، هانس کونگ در آن سمینار ادعا کرد به پیامبر اسلام وحى شده است ولى آنچه وحى شده، معانى بوده است امّا الفاظ را خود آن حضرت انتخاب فرموده است. وی [جهت استدلال] به تفاوت میان سورههاى مدنى و مکى اشاره کرد [که چون متفاوتند پس الفاظ قرآن از پیامبر اکرم است].
برخی حاضران در سمینار، این نظریه را پذیرفتند. به دوستان گفتم اگر مقصود شما این است که این نظریه گام بزرگى است که یک دانشمند مسیحى برمبناى دلائل قطعى بر مىدارد و آن را ابراز مىکند، کاملاً صحیح است و اگر منظورتان این است که نظریه ایشان از همه جهات صحیح است، این مطلب قابل قبول نیست، زیرا این که گفته شود: آنچه بر پیامبر اسلام وحى شده است، معانى بوده نه الفاظ، و انتخاب الفاظ از خود پیامبر اسلام بوده است، براى چیست؟ اگر در انتخاب الفاظ...، پیامبر اسلام هیچ اشتباهى نکرده است، این نظریه نتیجه خاصى در برنخواهد داشت، زیرا بر این فرض جایى براى دگرگون کردن الفاظ از معانى خود نمىماند که مثلاً درباره آیه 125 سوره مبارکه نسا گفته شود: معنایى که بر پیامبر اسلام به عنوان وحى نازل شده بود، این بود که پیروى کند از ملّت ابراهیم که در اختیار یهود یا مسیحیّت است، ولى پیامبر اسلام الفاظى انتخاب کرده که عام است؛ زیرا هیچ کس چنین احتمالى نخواهد داد که پیامبر آن معنا را با الفاظ مزبور بیان نماید و اگر براى این است که در هر موردى که مطلب پسندیده نشود، بگوئیم خداوند سبحان معناى صحیحى را بر پیامبر اسلام نازل فرموده است ولى پیامبر در انتخاب قالب هاى لفظى اشتباه فرمودهاند، این هدف قطعاً مردود است. نه عقل آن را مىپذیرد و نه خود قرآن.
امّا این که عقل چنین چیزى را نمىپذیرد، به این علت است که خداوند متعال بر مبناى حکمت بالغهاش جریان وحى را از گذرگاهى به جریان نمىاندازد که و لو اشتباهاً (بدون تعمّد و تقصیر) در آن گذرگاه در وحى دخالتى شود، کم یا زیاد یا دگرگونىهاى کیفى مخالف خواسته خداوندى باشد.
امّا از دیدگاه قرآن، آیه 3[و4] سوره نجم چنین است: وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى (پیامبر از روى هوا[ی نفس] سخن نمىگوید. آنچه مىگوید نیست جز وحی ای که به او مىرسد).
استدلال عقلى را که به طور مختصر متذکر شدیم، با این مطلب تکمیل مىکنیم که اگر پیامبر در انتخاب الفاظ داراى اختیار باشد و احتمال خلاف آن معانى وحى شده در آن الفاظ وجود داشته باشد، هیچ اطمینانى نخواهد ماند که سخنان پیامبر سخنان خدا است. وانگهى اعجاز قرآن بر دو رکن اساسى تکیه دارد: رکناوّل معانى است، رکن دوم الفاظ است که با کمترین تغییر در آن ها، قرآن از اعجاز مىافتد. ما سخنان پیامبر اسلام را اگر چه در حد اعلاى فصاحت و بلاغت است، ولى معجزه نمىدانیم. امّا الفاظ قرآن همان گونه که از خدا نازل شده است، مقوّم اعجاز قرآن است.
استاد جعفری درپاورقی همین مطلب مرقوم می دارد: این مسأله که معانی از جانب خدا وحی شده است، درباره دو کتاب عهدین مطرح است، یعنی می گویند معانی آن دوکتاب برای نویسندگان آن ها وحی شده ولی انتخاب الفاظ از نویسندگان بوده است.
وی در ادامه پاسخ خود می نویسد: ...مسأله دیگرى که دانشمندان آلمانى در سمینار مطرح نمودند، تفاوت میان آیاتی است که در مکه نازل شده با آیاتی که در مدینه نازل شده است. بعضى از اشخاص خواستهاند از این تفاوت نتیجه بگیرند که حداقل الفاظ و جملهبندىهاى قرآن از خود پیامبر اسلام است، چنان که آقاى هانس کونگ مىگوید. چند تفاوت میان آیات سورههاى مکى و مدنى که گفته شده است بدین قرار است:
تفاوت یکم: سورههاى نازل در مکه کوچکتر (داراى آیههاى کمتر) مىباشد.
این مطلب با نظر به ترتیب مکى و مدنى سورهها... مردود است، زیرا هم در مکه و هم در مدینه سه قسم سورههاى طولانى، متوسط و کوتاه وجود دارد. البته سورههاى کوتاه که در مکه نازل شده، بیشتر از سورههاى کوتاه مدنى است.
استاد به صورت مشروح ومفصل به بیان موارد نقض می پردازند وسپس به بیان تفاوت دوم می رسند:
سورههاى مدنى داراى احکام است، ولى سورههاى مکى آیات احکام ندارد.
این هم خلاف واقع است زیرا هر دو نوع آیات مکى و مدنى داراى آیات احکام و به اصطلاح آیات قانون گذارى مىباشند.
آیات مزبور در سورههاى مدنى مورد تردید نیست لذا چند مورد از آیات احکام سورههاى مکى را متذکر مىشویم:
در این جا استاد به 21 سوره مکی با ذکر آیات مربوط به بحث، اشاره می کنند ومی فرمایند:
البته بیشتر آیات احکام در مدینه نازل شده است چنانکه بیشتر سورههاى کوتاه در مکه نازل گشته است. پس هر دو مطلب که سورههاى کوتاه همه مکى و سورههایى که آیات احکام در آن ها آمده است، مدنى است، غلط و ناشى از بى اطلاعى است. گرچه این یک امر طبیعى است که نزول احکام پس از استقرار اصول اسلامى بود و عمده آن در مدینه بوده است.
تفاوت سوم: آیات سورههاى مکى تهدید و وعید به عذاب و دوزخ و آیات سورههاى مدنى ملایمتر از آن ها است.
این مطلب هم بر پایه صحیحى استوار نیست زیرا سوره یوسف در مکه نازل شده است و مقدار فراوانى از مضامین آیات این سوره که داستان حضرت یوسف است، به قدرى لطیف و بازگوکننده زیباترین معانى انسانى است که اگر کلام طبیعى بود، مىگفتیم آیات این سوره در بهترین مناظر طبیعى دنیا و در بهترین فراغت و در عالیترین محیط گفته شده است. در صورتى که این آیات در مکه نازل شده و بنا به تصور مزبور محال است در محیط مکه که پیامبر اکرم شب و روز با مردم آن گلاویز بوده و فقط مىبایست با تهدید سخنش را بگوید، چنان سورهاى نازل گردد.
مرحوم استاد جعفری موارد نقض دیگری را ذکر کرده، سپس تفاوت چهارم را تبیین می کنند:
گفته شده است آیات مربوط به خوشىها و بهشت در مدینه بیشتر نازل شده و اکثر آیات مربوط به دوزخ و عذاب در مکه نازل شده است.
این هم یک گفته باطل است اما آیات مربوط به بهشت در حدود 86 آیه در مکه و 58 آیه در مدینه نازل شده است.
آیات مربوط به عذاب گنهکاران:
جحیم: مدنى 6 آیه، مکى 20 آیه.
جهنم: مدنى 27 آیه، مکى 47 آیه.
سعیر: مدنى 6 آیه، مکى 13 آیه.
عذاب:مدنى 151 آیه، مکى 218 آیه.
نار: مدنى 67 آیه، مکى 78 آیه.
درست است که آیات عذاب در مکه کمى بیش از مدینه نازل شده است امّا با این حال آیا مىتوان گفت آیات مکى تهدید به عذاب و آتش است و آیاتى که در مدینه نازل شده است، خالى از تهدید و وعید است؟
تفاوت پنجم: آیات سورههاى مکى کمى کوتاه و آیات سورههاى مدنى طولانى می باشد.
اوّلا آیات کوتاه در سورههاى مدنى بسیار فراوانند، مانند همه آیات سورههاى بیّنه، زلزال، ماعون چهار آیه آخر، نصر، فلق، ناس و در سورههاى متوسط نیز آیات کوتاه فراوان است. در سوره محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلم که مدنى است، آیات کوتاه بسیار است، ازجمله آیات 5،6، 17، 22، 23،24؛ همه آیات سوره دهر ( إنسان) از آیات کوتاه است.
ثانیاً در سورههاى مکى، آیات طولانى خیلى فراوان است مثل آیات سورههاى انعام، أعراف، یونس، هود، یوسف، نحل، إسراء، کهف، مریم، طه، انبیاء، مؤمنون، شعراء، نحل، حجر.
ملاحظه مىشود که در حدود یک سوم آیات همه سورههاى قرآن که در سورههاى طولانى مکى آمده است، طولانى مىباشند و هم چنین است آیات سورههاى متوسطى که در مکه نازل شده مانند ابراهیم، عنکبوت، روم، لقمان...
تفاوت ششم: گفته شده است آیاتى که در مکه نازل شده، مانند جملات کاهنان نامفهوم، شبیه به شطحیات ودارای معانى مبهم است، ولى آیات مدنى مشروح، روشن و براى همه قابل فهم است.
این مطلب عامیانه را هر کس گفته باشد، قطعاً از قرآن بى اطّلاع بوده یا غرض ورزى شگفت انگیزى داشته است.
اگر منظور از جملات نامفهوم، متشابهات است که احتیاجى به گفتن این اشکال کننده نداشت زیرا خود خداوند سبحان در آیه 7 سوره آل عمران با کمال صراحت فرموده است: هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ (اوست خداوندى که قرآن را به تو فرستاد قسمتى از آن آیات محکمات است که آن ها اصل کتاب است و قسمتى دیگر آیات متشابهات است آنان که در دل هاى خود لغزشى دارند، از آیات متشابه پیروى مىکنند. (این پیروى)براى جستجوى فتنه و دگرگون ساختن آن متشابه است و نمىداند تأویل آن را مگر خدا و آنان که در علم راسخند. اینان مىگویند ما به آن متشابه ایمان آوردیم، همه آن ها از نزد پروردگار ما است و متذکر نمىشوند مگر صاحبان عقول).
در متشابه دو قسم مهم وجود دارد:
قسم یکم این است که منظور از آیه خلاف آن معنى است که ظاهر کلمات آن را نشان مىدهد، مانند وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا. فجر/22 (و پروردگار تو و فرشتگان صف صف آمدند). ظاهر هر یک از کلمات آیه در معناى خود روشن است و همچنین جمله ترکیبیّه داراى معناى روشنى است ولى چون مىدانیم که خدا ما فوق حرکت و سکون است، پس آمدن و رفتن براى او محال است، لذا آیه متشابه است و باید با تکیه به حجّت و برهان تفسیر گردد چنان که مفسّرین محقق عمل مىکنند.
قسم دوم این است که کلمه مبهمى در آیه وجود داشته باشد که محتاج به توضیح و تفسیر باشد مانند وقت ساعت که روز قیامت است و مانند ما کذب الفؤاد ما رأى، و حروف مقطّعه قرآن مانند: «الم، حم».
هر دو نوع متشابه در هر دو نوع سورههاى مکى و مدنى وجود دارد و باید بر مبنایى قابل اطمینان که براى تفسیر و تأویل متشابه گفته شده است عمل شود. آیه 7 سوره مجادله که مدنى است چنین است:
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ ما یَکُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا... (آیا ندیدهاى که خداوند مىداند آنچه را که در آسمان ها و زمین است هیچ نجوا- گفتگوى بسیار آهسته- میان سه نفر نیست مگر این که او (خدا) چهارم آنها است و هیچ نجوا میان پنج نفرى نیست مگر این که او ششم آن ها است و هیچ مجموعهاى کمتر و بیشتر از آن نیست مگر این که خداوند با آن ها است هر کجا باشند).
متشابه بودن آیه در این است که چگونه وجود خداوندى به عنوان یک معدود در برابر آدمیان محسوب مىگردد حتما باید مورد تفسیر و تأویل صحیح قرار بگیرد. آیه 22 سوره فجرنیز مکى است. به استثناى متشابهات که در هر دو نوع سورهها - مکى و مدنى- وجود دارد، هیچ جمله کاهنانه و شطحى در هیچ یک از سورههاى قرآنى وجود ندارد و همه آنها محکمات مىباشند. البته وضوح آیات قرآنى به استثناى متشابهات براى کسانى است که واقعا با لغت و ادبیات عربى آشنایى همه جانبه داشته باشند، درونشان آلوده به اغراض شخصى نباشد و به اضافه لغت و ادبیات، از دیگر علوم و معارف بشرى مخصوصا الهیات، اخلاق و تاریخ از اطلاع لازم و کافى برخوردار باشند. این بدان معنى نیست که مردم متوسط نمىتوانند از قرآن استفاده کنند، بلکه منظور این است که هراندازه اطلاعات و تفکرات انسان بالاتر باشد، استفاده بیشتر خواهد کرد، چنان که در کتاب هایى که از تراوشات مغز بشرى است، همین معنا وجود دارد. مثلا مثنوى جلال الدین مولوى، دیوان حافظ و حتى کلیله - که یک کتاب ادبى محض است- براى همه مردم یکسان مفهوم نیست. یک شخص عامى که مىتواند از داستان هاى مثنوى برخوردار شود نمىتواند معناى این بیت را بفهمد:
از تو اى جزئى ز کل ها مختلط فهم می کن حالت هر منبسط |