سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پاسخ علامه جعفری به شبهات قرآنی (معانی و الفاظ وحی)

  پاسخ علامه جعفری به شبهات قرآنی
معانی و الفاظ وحی

 

 

گروه اندیشه- جواد باقری (کارشناس ارشد کلام اسلامی): در شانزدهم اسفند 1363 سمیناری تحت عنوان «سعادت از دیدگاه متفکّران مسلمان و آلمانى» در انجمن حکمت و فلسفه اسلامى تشکیل شد که یکی از شرکت کنندگان آن هانس کونگ بود. وی در رابطه با الفاظ وحی مطالبی ایراد کرد که مشابه آن اکنون نیز در برخی محافل و به نقل از دکتر سروش مطرح شده است. استاد محمدتقی جعفری هم که در آن سمینار حضور داشت به این مطالب پاسخ هایی داد که برخی از پاسخ ها متناسب با بحث های روز است، با اندکی تلخیص و ویرایش، ازجلد17 ترجمه وتفسیرنهج البلاغه، ص64 در ادامه آمده است.

 

به گزارش رجانیوز، هانس کونگ در آن سمینار ادعا کرد به پیامبر اسلام وحى شده است ولى آنچه وحى شده، معانى بوده است امّا الفاظ را خود آن حضرت انتخاب فرموده است. وی [جهت استدلال] به تفاوت میان سوره‏هاى مدنى و مکى اشاره کرد [که چون متفاوتند پس الفاظ قرآن از پیامبر اکرم است].

 

برخی حاضران در سمینار، این نظریه را پذیرفتند. به دوستان گفتم اگر مقصود شما این است که این نظریه گام بزرگى است که یک دانشمند مسیحى برمبناى دلائل قطعى بر مى‏دارد و آن را ابراز مى‏کند، کاملاً صحیح است و اگر منظورتان این است که نظریه ایشان از همه جهات صحیح است، این مطلب قابل قبول نیست، زیرا این که گفته شود: آنچه بر پیامبر اسلام وحى شده است، معانى بوده نه الفاظ، و انتخاب الفاظ از خود پیامبر اسلام بوده است، براى چیست؟ اگر در انتخاب الفاظ...، پیامبر اسلام هیچ اشتباهى نکرده است، این نظریه نتیجه خاصى در برنخواهد داشت، زیرا بر این فرض جایى براى دگرگون کردن الفاظ از معانى خود نمى‏ماند که مثلاً درباره آیه 125 سوره مبارکه نسا گفته شود: معنایى که بر پیامبر اسلام به عنوان وحى نازل شده بود، این بود که پیروى کند از ملّت ابراهیم که در اختیار یهود یا مسیحیّت است، ولى پیامبر اسلام الفاظى انتخاب کرده که عام است؛ زیرا هیچ کس چنین احتمالى نخواهد داد که پیامبر آن معنا را با الفاظ مزبور بیان نماید و اگر براى این است که در هر موردى که مطلب پسندیده نشود، بگوئیم خداوند سبحان معناى صحیحى را بر پیامبر اسلام نازل فرموده است ولى پیامبر در انتخاب قالب هاى لفظى اشتباه فرموده‏اند، این هدف قطعاً مردود است. نه عقل آن را مى‏پذیرد و نه خود قرآن.

 

امّا این که عقل چنین چیزى را نمى‏پذیرد، به این علت است که خداوند متعال بر مبناى حکمت بالغه‏اش جریان وحى را از گذرگاهى به جریان نمى‏اندازد که و لو اشتباهاً (بدون تعمّد و تقصیر) در آن گذرگاه در وحى دخالتى شود، کم یا زیاد یا دگرگونى‏هاى کیفى مخالف خواسته خداوندى باشد.

 

امّا از دیدگاه قرآن، آیه 3[و4] سوره نجم چنین است: وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى‏ (پیامبر از روى هوا[ی نفس] سخن نمى‏گوید. آنچه مى‏گوید نیست جز وحی ای که به او مى‏رسد).

 

استدلال عقلى را که به طور مختصر متذکر شدیم، با این مطلب تکمیل مى‏کنیم که اگر پیامبر در انتخاب الفاظ داراى اختیار باشد و احتمال خلاف آن معانى وحى شده در آن الفاظ وجود داشته باشد، هیچ اطمینانى نخواهد ماند که سخنان پیامبر سخنان خدا است. وانگهى اعجاز قرآن بر دو رکن اساسى تکیه دارد: رکن‏اوّل معانى است، رکن دوم الفاظ است که با کمترین تغییر در آن ها، قرآن از اعجاز مى‏افتد. ما سخنان پیامبر اسلام را اگر چه در حد اعلاى فصاحت و بلاغت است، ولى معجزه نمى‏دانیم. امّا الفاظ قرآن همان گونه که از خدا نازل شده است، مقوّم اعجاز قرآن است.

 

استاد جعفری درپاورقی همین مطلب مرقوم می دارد: این مسأله که معانی از جانب خدا وحی شده است، درباره دو کتاب عهدین مطرح است، یعنی می گویند معانی آن دوکتاب برای نویسندگان آن ها وحی شده ولی انتخاب الفاظ از نویسندگان بوده است.

 

وی در ادامه پاسخ خود می نویسد: ...مسأله دیگرى که دانشمندان آلمانى در سمینار مطرح نمودند، تفاوت میان آیاتی است که در مکه نازل شده با آیاتی که در مدینه نازل شده است. بعضى از اشخاص خواسته‏اند از این تفاوت نتیجه بگیرند که حداقل الفاظ و جمله‏بندى‏هاى قرآن از خود پیامبر اسلام است، چنان که آقاى هانس کونگ مى‏گوید. چند تفاوت میان آیات سوره‏هاى مکى و مدنى که گفته شده است بدین قرار است:

 

تفاوت یکم: سوره‏هاى نازل در مکه کوچکتر (داراى آیه‏هاى کمتر) مى‏باشد.

 

این مطلب با نظر به ترتیب مکى و مدنى سوره‏ها... مردود است، زیرا هم در مکه و هم در مدینه سه قسم سوره‏هاى طولانى، متوسط و کوتاه وجود دارد. البته سوره‏هاى کوتاه که در مکه نازل شده، بیشتر از سوره‏هاى کوتاه مدنى است.

 

استاد به صورت مشروح ومفصل به بیان موارد نقض می پردازند وسپس به بیان تفاوت دوم می رسند:

 

سوره‏هاى مدنى داراى احکام است، ولى سوره‏هاى مکى آیات احکام ندارد.

 

این هم خلاف واقع است زیرا هر دو نوع آیات مکى و مدنى داراى آیات احکام و به اصطلاح آیات قانون گذارى مى‏باشند.

 

آیات مزبور در سوره‏هاى مدنى مورد تردید نیست لذا چند مورد از آیات احکام سوره‏هاى مکى را متذکر مى‏شویم:

 

در این جا استاد به 21 سوره مکی با ذکر آیات مربوط به بحث، اشاره می کنند ومی فرمایند:

 

البته بیشتر آیات احکام در مدینه نازل شده است چنانکه بیشتر سوره‏هاى کوتاه در مکه نازل گشته است. پس هر دو مطلب که سوره‏هاى کوتاه همه مکى و سوره‏هایى که آیات احکام در آن ها آمده است، مدنى است، غلط و ناشى از بى اطلاعى است. گرچه این یک امر طبیعى است که نزول احکام پس از استقرار اصول اسلامى بود و عمده آن در مدینه بوده است.

 

تفاوت سوم: آیات سوره‏هاى مکى تهدید و وعید به عذاب و دوزخ و آیات سوره‏هاى مدنى ملایمتر از آن ها است.

 

این مطلب هم بر پایه صحیحى استوار نیست زیرا سوره یوسف در مکه نازل شده است و مقدار فراوانى از مضامین آیات این سوره که داستان حضرت یوسف است، به قدرى لطیف و بازگوکننده زیباترین معانى انسانى است که اگر کلام طبیعى بود، مى‏گفتیم آیات این سوره در بهترین مناظر طبیعى دنیا و در بهترین فراغت و در عالی‏ترین محیط گفته شده است. در صورتى که این آیات در مکه نازل شده و بنا به تصور مزبور محال است در محیط مکه که پیامبر اکرم شب و روز با مردم آن گلاویز بوده و فقط مى‏بایست با تهدید سخنش را بگوید، چنان سوره‏اى نازل گردد.

 

مرحوم استاد جعفری موارد نقض دیگری را ذکر کرده، سپس تفاوت چهارم را تبیین می کنند:

 

گفته شده است آیات مربوط به خوشى‏ها و بهشت در مدینه بیشتر نازل شده و اکثر آیات مربوط به دوزخ و عذاب در مکه نازل شده است.

 

این هم یک گفته باطل است اما آیات مربوط به بهشت در حدود 86 آیه در مکه و 58 آیه در مدینه نازل شده است.

 

آیات مربوط به عذاب گنهکاران:

 

جحیم: مدنى 6 آیه، مکى 20 آیه.

 

جهنم: مدنى 27 آیه، مکى 47 آیه.

 

سعیر: مدنى 6 آیه، مکى 13 آیه.

 

عذاب:مدنى 151 آیه، مکى 218 آیه.

 

نار: مدنى 67 آیه، مکى 78 آیه.

 

درست است که آیات عذاب در مکه کمى بیش از مدینه نازل شده است امّا با این حال آیا مى‏توان گفت آیات مکى تهدید به عذاب و آتش است و آیاتى که در مدینه نازل شده است، خالى از تهدید و وعید است؟

 

تفاوت پنجم: آیات سوره‏هاى مکى کمى کوتاه و آیات سوره‏هاى مدنى طولانى می باشد.

 

اوّلا آیات کوتاه در سوره‏هاى مدنى بسیار فراوانند، مانند همه آیات سوره‏هاى بیّنه، زلزال، ماعون چهار آیه آخر، نصر، فلق، ناس و در سوره‏هاى متوسط نیز آیات کوتاه فراوان است. در سوره محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلم که مدنى است، آیات کوتاه بسیار است، ازجمله آیات 5،6، 17، 22، 23،24؛ همه آیات سوره دهر ( إنسان) از آیات کوتاه است.

 

ثانیاً در سوره‏هاى مکى، آیات طولانى خیلى فراوان است مثل آیات سوره‏هاى انعام، أعراف، یونس، هود، یوسف، نحل، إسراء، کهف، مریم، طه، انبیاء، مؤمنون، شعراء، نحل، حجر.

 

ملاحظه مى‏شود که در حدود یک سوم آیات همه سوره‏هاى قرآن که در سوره‏هاى طولانى مکى آمده است، طولانى مى‏باشند و هم چنین است آیات سوره‏هاى متوسطى که در مکه نازل شده مانند ابراهیم، عنکبوت، روم، لقمان...

 

تفاوت ششم: گفته شده است آیاتى که در مکه نازل شده، مانند جملات کاهنان نامفهوم، شبیه به شطحیات ودارای معانى مبهم است، ولى آیات مدنى مشروح، روشن و براى همه قابل فهم است.

 

این مطلب عامیانه را هر کس گفته باشد، قطعاً از قرآن بى اطّلاع بوده یا غرض ورزى شگفت انگیزى داشته است.

 

اگر منظور از جملات نامفهوم، متشابهات است که احتیاجى به گفتن این اشکال کننده نداشت زیرا خود خداوند سبحان در آیه 7 سوره آل عمران با کمال صراحت فرموده است: هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ (اوست خداوندى که قرآن را به تو فرستاد قسمتى از آن آیات محکمات است که آن ها اصل کتاب است و قسمتى دیگر آیات متشابهات است آنان که در دل هاى خود لغزشى دارند، از آیات متشابه پیروى مى‏کنند. (این پیروى‏)براى جستجوى فتنه و دگرگون ساختن آن متشابه است و نمى‏داند تأویل آن را مگر خدا و آنان که در علم راسخند. اینان مى‏گویند ما به آن متشابه ایمان آوردیم، همه آن ها از نزد پروردگار ما است و متذکر نمى‏شوند مگر صاحبان عقول).

 

در متشابه دو قسم مهم وجود دارد:

 

قسم یکم این است که منظور از آیه خلاف آن معنى است که ظاهر کلمات آن را نشان مى‏دهد، مانند وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا. فجر/22 (و پروردگار تو و فرشتگان صف صف آمدند). ظاهر هر یک از کلمات آیه در معناى خود روشن است و همچنین جمله ترکیبیّه داراى معناى روشنى است ولى چون مى‏دانیم که خدا ما فوق حرکت و سکون است، پس آمدن و رفتن براى او محال است، لذا آیه متشابه است و باید با تکیه به حجّت و برهان تفسیر گردد چنان که مفسّرین محقق عمل مى‏کنند.

 

قسم دوم این است که کلمه مبهمى در آیه وجود داشته باشد که محتاج به توضیح و تفسیر باشد مانند وقت ساعت که روز قیامت است و مانند ما کذب الفؤاد ما رأى، و حروف مقطّعه قرآن مانند: «الم، حم».

 

هر دو نوع متشابه در هر دو نوع سوره‏هاى مکى و مدنى وجود دارد و باید بر مبنایى قابل اطمینان که براى تفسیر و تأویل متشابه گفته شده است عمل شود. آیه 7 سوره مجادله که مدنى است چنین است:

 

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ ما یَکُونُ مِنْ نَجْوى‏ ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى‏ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا... (آیا ندیده‏اى که خداوند مى‏داند آنچه را که در آسمان ها و زمین است هیچ نجوا- گفتگوى بسیار آهسته- میان سه نفر نیست مگر این که او (خدا) چهارم آنها است و هیچ نجوا میان پنج نفرى نیست مگر این که او ششم آن ها است و هیچ مجموعه‏اى کمتر و بیشتر از آن نیست مگر این که خداوند با آن ها است هر کجا باشند).

 

متشابه بودن آیه در این است که چگونه وجود خداوندى به عنوان یک معدود در برابر آدمیان محسوب مى‏گردد حتما باید مورد تفسیر و تأویل صحیح قرار بگیرد. آیه 22 سوره فجرنیز مکى است. به استثناى متشابهات که در هر دو نوع سوره‏ها - مکى و مدنى- وجود دارد، هیچ جمله کاهنانه و شطحى در هیچ یک از سوره‏هاى قرآنى وجود ندارد و همه آنها محکمات مى‏باشند. البته وضوح آیات قرآنى به استثناى متشابهات براى کسانى است که واقعا با لغت و ادبیات عربى آشنایى همه جانبه داشته باشند، درونشان آلوده به اغراض شخصى نباشد و به اضافه لغت و ادبیات، از دیگر علوم و معارف بشرى مخصوصا الهیات، اخلاق و تاریخ از اطلاع لازم و کافى برخوردار باشند. این بدان معنى نیست که مردم متوسط نمى‏توانند از قرآن استفاده کنند، بلکه منظور این است که هراندازه اطلاعات و تفکرات انسان بالاتر باشد، استفاده بیشتر خواهد کرد، چنان که در کتاب هایى که از تراوشات مغز بشرى است، همین معنا وجود دارد. مثلا مثنوى جلال الدین مولوى، دیوان حافظ و حتى کلیله - که یک کتاب ادبى محض است- براى همه مردم یکسان مفهوم نیست. یک شخص عامى که مى‏تواند از داستان هاى مثنوى برخوردار شود نمى‏تواند معناى این بیت را بفهمد:

 

از تو اى جزئى ز کل ها مختلط فهم می کن حالت هر منبسط


نگاهی به فیلم ضد اسلام فتنه

geert.jpgدر هشت فروردین یعنی 27 مارس 2008 سایت لایو-لیک  مبادرت به پخش فیلمی به نام گیرت ویلدرز نمود. این فیلم که بر مبنای نفرت ویلدرز از اسلام ساخته شده است به عنوان یک فیلم ضد اسلام سر و صدای زیادی ایجاد کرد. در ادامه می خواهیم کمی درباره این فیلم صحبت کنیم.

  • فیلم

فیلم کلا دارای دو قسمت است. یک قسمت مربوط به خشونت­طلبی مسلمانان است و قست دوم مربوط به مسلمانان در اروپا.

در قسمت اول به طور تناوبی ما شاهد این هستیم که آیاتی از قرآن بیان می­شود و با پخش صحنه­های ناراحت­کننده ، خشونت صحنه­ها را به آیات مرتبط می­داند. برای مثال در قسمتی آیاتی با این مضمون بیان می شود که با دشمنان خدا دشمن باشید و سپس صحنه برخورد هواپیما به برجهای دوقلو را می بینیم. بیننده با دیدن این صحنه ها گمان می برد که منظور قرآن کشتن مردم بیگناه برجهای دوقلو بوده است در حالی که به واقع این طور نیست. طبیعی است نمی توان رفتار یک تندروی مسلمان را که در اینجا تروریست های عامل این حرکت است به اسلام مرتبط دانست و از این دین الهی ایراد گرفت.

در قسمت دوم فیلم ، شاهد سخنرانی ها، خشونتها، دشمنی با دیگر ادیان از سوی بزرگان دین مخصوصا افراطیون و غیره هستیم. در این صحنه ها همچنین ما شاهد سخنرانی رئیس جمهور هستیم که وعده پیروزی اسلام را بر کل جهان را می دهد. از دیگر رهبران جهان نیز در این فیلم صحنه هایی نشان داده می شود.

اما باید تا آخر این فیلم 16 دقیقه ای نشست تا بتوان صحنه جنجال بر انگیز فیلم را دید. درست قبل از این که در تیتراژ میگوید «دولت می خواهد که شما به اسلام احترام بگذارید اما اسلام برای شما احترامی قائل نیست.» و قبل از اینکه  در تیتراژ پایانی فیلم پیامهایی در باره اینکه باید ایدئولوژی اسلامی را شکست داد همانطور که ایدئولوژی کمونیستی شکست داده شد نشان داده شود یکی از صحنه های خاص فیلم نمایش داده می شود.

در این صحنه  نشان داده میشود که صفحه ای از قرآن به نشانه عامل خشونت پاره می گردد. اما در حالی که تظاهر به پاره کردن صفحه می شود صفحه تیره می شود و تصویر محو می شود. در تاریکی صدای پاره کردن به گوش می رسد و سپس در تیتراژ بعد می گوید «صدایی که شنیدید صدای پاره کردن صفحه‌ای از کتاب شماره‌های تلفن بود.»

  • گیرت ویلدرز

ویلدرز متولد 1963 در هلند از سال 1998 نماینده مجلس در هلند است. گیلدرز از اول این کاره نبود. اول یک دوره بیمه سلامت گذرانده بود و با آن کار می کرد تا این که در سال 1990 فریتز بولکشتاین ( سایت رسمی ) او را مدیر دفتر خود کرد.

frits-bolkestein.jpgاین جناب فریتز همان است که توانست صد هزار نفر در 19 مارس 2005 از خانه ها بکشد بیرون تا بر علیه بخشنامه ایالتی­اش تضاهرات کنند ( منبع خبر )

180px-bolkestein.gif

  این آقا به همراه ویلدرز یک برنامه سفر به ایران را هم پیاده کردند.

گیرت ویلدرز در ویکیپدیا - وبلاگ رسمی گیرت ویلدرز

 

  • ویلدرز و قرآن

geert-wilders.jpg

ویلدرز در سال 2007 یک نامه در روزنامه ولسکرانت چاپ نمود ( متن مقاله به زبان آلمانی ) که در جمله اول آن قرآن را کتابی فاشیستی خواند و  آنرا با کتاب نبرد من هیتلر ( اطلاعات بیشتر درباره این کتاب ) مشابه خواند. او می گوید قرآن کتابی است که نفرت را بر می انگیزد و به قتل تشویق می کند پس بنابراین در قانون ما جایی ندارد. ( منبع

 


عماد مغنیه، تروریست یا انقلابی؟!

                                                                    عماد مغنیه، تروریست یا انقلابی؟!

 "عماد حسن مغنیه" یا به قول منابع اطلاعاتی غربی "عماد فوزی مغنیه" و "عماد فائز مغنیه" یا به قول رسانه های عربی مخالف مقاومت اسلامی لبنان، "الحاج الثعلب" به معنی روباه، سال 1341 شمسی در روستای "عربصالیم" از توابع شهر نبطیه در استان صور در جنوب لبنان، دیده به جهان گشود.

مغنیه که در خانواده ای 5 نفره متشکل از پدر، مادر و دو برادرش به نام های "جهاد" و "فواد" می زیست، تحصیلات عالی خود را در "دانشگاه آمریکایی بیروت" ادامه داد.

وی که با "سازمان آزادیبخش فلسطین" همکاری مبارزاتی داشت، مدتی محافظ شخصی "یاسر عرفات" بود. ولی پس از حمله سراسری ارتش صهیونیستی در خرداد ماه 1361 به لبنان که تا بیروت پایتخت این کشور پیش رفت، پس از عقب نشینی و خروج نیروهای عرفات از طریق بندر بیروت، از این گروه فاصله گرفت و به جنبش شیعی "افواج المقاومة اللبنانیة" که توسط "امام موسی صدر" و شهید دکتر "مصطفی چمران" بنیان گذاری شده بود، پیوست.

 

استعداد فراوان، از خود گذشتگی و شجاعت که از خصوصیات بارز او بشمار می آمدند، در هم آمیخته و از او شخصیتی انقلابی تمام عیار بوجود آوردند.

"جهاد" برادر عماد، در سال 1363 طی عملیات علیه اشغالگران به شهادت رسید.

"فواد" نیز قربانی توطئ? سازمان جاسوسی اسرائیل موساد شد و به شهادت رسید.

یکی از جاسوسان صهیونیست، تحت پوشش تاجری فلسطینی، توانست به فواد که کارهای تجاری انجام می داد، نزدیک شود. هدف او به تله کشاندن عماد بود که چندین بار اقدام به این کار کرد که وی را به نزدیک مناطق اشغالی جنوب لبنان بکشاند تا یگان های ویژه آدم ربایی او را بربایند، ولی به دلیل حساسیت بیش از حد عماد، موفق به انجام این طرح نشد.

تاجر جاسوس توانست قراری با فواد بگذارد و به خیال خود با این وعده که مقداری تجهیزات و وسایل نظامی از مناطق اشغالی آورده است، خواست که عماد را هم به تله بکشاند.

سرانجام پس از آن که سردمداران اطلاعاتی رژیم صهیونیستی از ربودن مغنیه ناامید شدند، تصمیم به قتل او گرفتند.

در یکی از روزهای سرد زمستان 1373 درست دقایقی قبل از آن که عماد به دلیل مراعات کلیه جوانب امنیتی به دفتر برادر خود در "حیّ الصُفیر" در ضاحیه در جنوب بیروت بیاید، ماشین بمب گذاری شده در کنار دیوار دفتر منفجر شد و فواد و یکی از دوستانش به شهادت رسیدند.

با تشکیل "حزب الله لبنان" در سال 1362، عماد مغنیه نیز همچون حجت الاسلام "سیدعباس موسوی" – دبیر کل حزب الله که بعدها در حمله تروریستی بالگردهای رژیم صهیونیستی به شهادت رسید - و "سیدحسن نصرالله" دبیر کلی فعلی حزب الله، از "جنبش امل" خارج شد و در مقاومت اسلامی نقش بسزایی ایفا کرد.

 

شرکت او در سلسله عملیات نظامی و تاثیرگذار علیه اشغالگران صهیونیست، باعث شد تا دشمنان از او به عنوان شخص اول در نبرد با مقاومت اسلامی یاد کنند.

عماد مغنیه در پاییز 1362طی عملیاتی علیه آمریکا در کویت، به اسارت درآمد، ولی با ترفندهای گوناگون موفق به رهایی شد. پس از آن بود که سازمان جاسوسی آمریکا C.I.A پی به شخصیت واقعی وی برد و دربه در به دنبال دستگیری او لبنان و خاورمیانه را زیر پا گذاشت.

آمریکا عماد مغنیه را دشمن سرسخت و خطرناک خود می داند. بدان حد که وی را مسئول انفجار مقر تفنگداران دریایی آمریکا در بیروت و کشته شدن 241 کماندو و همچنین مقر چتربازان فرانسوی در بیروت و کشته شدن ده ها تن از آنان می داند. همچنین او را مسئول چندین نوبت عملیات شهادت طلبانه علیه سفارت آمریکا در لبنان و کویت و ربودن هواپیمای T.W.A می داند.

آن چه مسلّم است، برخلاف آن چه آمریکا و رژیم صهیونیستی علیه عماد مغنیه جوّ سازی می کنند و او را تروریستی بزرگ می نامند، وی تنها رزمنده ای خالص از مقاومت اسلامی لبنان بود که برای نجات کشورش از اشغالگران، تا پای جان مبارزه کرد و بیش از 26 سال، سازمان های اطلاعاتی سیا و موساد را به دنبال خود کشاند.

بدون شک توانایی های خارق العاده عماد مغنیه یا همان "حاج رضوان" "لجنه امنیه" حزب الله، نقش بسزایی در پیشرفت کمیته امنیتی و وارد آوردن ضربات جبران ناپذیر بر رژیم اشغالگر قدس داشته است.

امروزه هر کس بخواهد از دین و کشور خویش در مقابل اشغالگران دفاع کند، به تروریسم متهم می شود که این امری تازه نیست.

جایزه 25 میلیون دلاری پلیس F.B.I آمریکا برای زنده یا مرده عماد، نشان از هراس جنایتکاران و تروریست های دولتی از هر گونه مقاومت دارد.

ترور عماد مغنیه در شرایطی انجام شد که لبنان روزهای بسیار بحرانی ای را سپری می کند.

نگاهی هر چند گذرا به حوادث و اخبار هفته گذشته لبنان، نشان از برنامه ریزی دقیق سازمان های اطلاعاتی غرب و صهیونیست ها برای ترور مغنیه و شعله ور ساختن آتش جنگ در لبنان دارد.

چند روز پیش "میشل عون" از منتقدین دولت آمریکایی لبنان، اظهار داشت که طرفداران دولت و گروه 14 مارس آماده هستند تا زمینه را برای حمله مجدد اسرائیل آماده کنند.

طی روزهای اخیر، بین نیروهای شیعه سازمان امل با نیروهای گروه 14 مارس در جنوب بیروت درگیری های مسلحانه بوجود آمد.

تنها ساعاتی پیش از ترور مغنیه، معاون وزیر دفاع آمریکا به همراه یک هیئت 10 نفره نظامی امنیتی، سرزده و بدون هماهنگی قبلی، وارد بیروت شدند.

سمیر جعجع از مخالفین سرسخت حزب الله و از مزدوران اسرائیل، سفر خود به آمریکا را به بهانه بحرانی بودن اوضاع لبنان، به تعویق انداخت.

سفارت آمریکا در بیروت در اقدامی تعجب برانگیز، طی اطلاعیه ای از شهروندان آمریکایی مقیم بیروت خواست که روزهای چهارشنبه و پنجشنبه از ترددهای بیجا در بیروت خودداری کرده و کلیه جوانب امنیتی را رعایت کنند.

مهم تر از همه، انتشار گزارش 600 صفحه ای "کمیته وینوگراد" که اعتراف به شکست فاحش ارتش اشغالگر صهیونیستی در جنگ 33 روزه سال گذشته با حزب الله بود، باعث شد تا "ایهود اولمرت" برای تحت الشعاع قرار دادن این افتضاح، دست به عملی بزند تا برگ برنده ای برای دولت رو به شکست خود رو کند.

باز کردن گره 26 ساله و از سر راه برداشتن کسی که سال ها آمریکا و رژیم صهیونیستی را در خوف و هراس انداخته بود، شاید موفقیت عظیمی برای اولمرت محسوب شود.

بدون شک خون شهید عماد مغنیه، حرارت جهاد و مبارزه رزمندگان خالص مقاومت اسلامی لبنان و جهادگران فلسطین را دوچندان خواهد کرد و بر سرعت نابودی اشغالگران خواهد افزود.

منبع: ساجد


زندگی‌نامه شهید مغنیه

                           زندگی‌نامه شهید مغنیه

                               

خبرگزاری فارس: شهید "عماد مغنیه" معروف به "حاج رضوان" که بیشترین تعداد عملیات علیه رژیم صهیونیستی را در جهان به نام خود ثبت کرده است، در ماه جولای سال 1962 میلادی در شهر صور دیده به جهان گشود.

به گزارش خبرگزاری فارس، خانواده شهید مغنیه که متشکل از پدرش، آیت‌الله شیخ "جواد مغنیه" از علمای برجسته شیعه لبنان، مادر و "جهاد" و "فؤاد" دو برادر وی بود که بعدها به شهادت رسیدند، پس از مدتی از صور به ضاحیه جنوبی بیروت نقل مکان کردند و در این منطقه بود که شهید مغنیه، تحصیلات ابتدایی و دبیرستان خود را گذراند و پس از آن در جوانی، وارد دانشگاه آمریکایی بیروت (AUB) شد.
شهید مغنیه در اوایل دهه هشتاد میلادی به "نیروی 17" شاخه نظامی جنبش آزادی‌بخش فلسطین پیوست که نیرویی ویژه بود که برای حفاظت از مبارزانی مانند ابوعمار، ابو جهاد و ابود ایاد تشکیل شده بود. او از همان زمان، در عملیات انتقال سلاح از جنبش آزادی‌بخش فلسطین برای مقاومت اسلامی لبنان که در حزب‌الله و جنبش امل نمود دارد نقش اساسی داشت اما در پی اشغال لبنان در سال 1982 میلادی از سوی رژیم صهیونیستی، مبارزان جنبش آزادی‌بخش فلسطین مجبور به ترک لبنان شدند.
محاصره بیروت، سه ماه به طول انجامید و با خروج مبارزان فلسطینی و سازمان آزادی‌بخش از لبنان، عماد مغنیه نیز به صفوف رزمندگان افواج مقاومت اسلامی (جنبش امل) پیوست که از سوی امام موسی صدر و شهید مصطفی چمران تأسیس شده بود اما شهید مغنیه در ادامه و همزمان با انتقال سید حسن نصرالله از امل، به حزب تازه‌تأسیس حزب‌الله پیوست.
شهید مغنیه پس از اجرای موفقیت‌آمیز چند عملیات‌ به عنوان فرمانده گارد حفاظت مقامات بلندپایه حزب‌الله منصوب شد و پس از آن به عنوان مسؤول عملیات ویژه حزب‌الله انتخاب شد.
رژیم صهیونیستی همچنین مدعی شده است عملیات ربودن دو تن از نظامیان اسرائیلی در تابستان دو سال پیش که به آغاز جنگ این رژیم علیه لبنان انجامید، از سوی عماد مغنیه هدایت شده است.
روزنامه انگلیسی "ساندی‌تلگراف" درباره شهید مغنیه نوشت: او یک انقلابی مجاهد است که با امام خمینی(ره) بیعت کرده که در راه انقلاب اسلامی از جان خویشتن نیز بگذرد.
تصاویری که تا کنون از شهید "عماد مغنیه" منتشر شده است بسیار اندک است به‌گونه‌ای که پلیس فدرال آمریکا (اف.بی.آی) مدعی شد وی دو بار اقدام به جراحی پلاستیک بر روی صورت خود کرده است تا شناسایی نشود.
شهید عماد مغنیه که به دوری از رسانه‌ها شهرت داشت به "مرد سایه" در مقاومت اسلامی شهرت داشت و بسیاری او را مغز متفکر حزب‌الله قلمداد می‌کنند.
شهید عماد مغنیه دیشب در پی انفجار در خودروی بمب‌گذاری‌شده در دمشق، به شهادت رسید.


کاروان اسیران کربلا از شام تا مدینه (بخش اول)

کاروان اسیران کربلا از شام تا مدینه

 

 

 

حرکت از شام

بهرحال پس از هفت روز که اهل بیت در شام بودند، به دستور یزید، نعمان بن بشیر(1) وسائل سفر آنان را فراهم نمود و به همراهى مردى امین آنان را روانه مدینه منوره کرد. (2)

در هنگام حرکت، یزید امام سجاد علیه السلام را فرا خواند تا با او وداع کند، و گفت: خدا پسر مرجانه را لعنت کند! اگر من با پدرت حسین ملاقات کرده بودم، هر خواسته‏اى که داشت، مى‏پذیرفتم! و کشته شدن را به هر نحوى که بود، گرچه بعضى از فرزندانم کشته مى‏شدند از او دور مى‏کردم! ولى همانگونه که دیدى شهادت او قضاى الهى بود!  چون به وطن رفتى و در آنجا استقرار یافتى، پیوسته با من مکاتبه کن و حاجات و خواسته‏هاى خود را براى من بنویس! (3) آنگاه دوباره نعمان بن بشیر را خواست و براى رعایت حال و حفظ آبروى اهل بیت به او سفارش کرد که شبها اهل بیت را حرکت دهد و در پیشاپیش آنان خود حرکت کند و اگر على بن الحسین را در بین راه حاجتى باشد برآورده سازد؛ و نیز سى سوار در خدمت ایشان مأمور ساخت؛ و به روایتى خود نعمان بن بشیر را و به قولى بشیر بن حذلم را با آنان همراه کرد. (4)

و همانگونه که یزید سفارش کرده بود به آهستگى و مدارا طى مسافت کردند و به هنگام حرکت، فرستادگان یزید بسان نگهبانان گردا گرد آنان را مى‏گرفتند، و چون در مکانى فرود مى‏آمدند از اطراف آنان دور مى‏شدند که به آسانى بتوانند وضو سازند.

اربعین

اهل بیت علیهم السلام به سفر خود ادامه دادند تا به دو راهى جاده عراق و مدینه رسیدند، چون به این مکان رسیدند، از امیر کاروان خواستند تا آنان را به کربلا ببرد، و او آنان را به سوى کربلا حرکت داد، چون به کربلا رسیدند، جابر بن عبد الله انصارى (5) را دیدند که با تنى چند از بنى هاشم و خاندان پیامبر براى زیارت حسین علیه السلام آمده بودند، همزمان با آنان به کربلا وارد شدند و سخت گریستند و ناله و زارى کردند و بر صورت خود سیلى زده و ناله‏هاى جانسوز سر دادند و زنان روستاهاى مجاور نیز به آنان پیوستند، (6)  زینب علیها السلام در میان جمع زنان آمد و گریبان چاک زد و با صوتى حزین که ‏دلها را جریحه ‏دار مى‏کرد مى‏گفت: «وا  اخاه! وا حسیناه! وا حبیب رسول الله و ابن مکة و منا! و ابن فاطمة الزهراء! و ابن علی المرتضى! آه ثم آه!» پس بیهوش گردید.

آنگاه ام کلثوم لطمه به صورت زد و با صدایى بلند مى‏گفت: امروز محمد مصطفى و على مرتضى و فاطمه زهرا از دنیا رفته‏اند؛ و دیگر زنان نیز سیلى به صورت زده و گریه و شیون مى‏کردند.

سکینه چون چنین دید، فریاد زد: وا  محمداه! وا جداه! چه سخت است بر تو تحمل آنچه با اهل بیت تو کرده‏اند، آنان را از دم تیغ گذراندند و بعد عریانشان نمودند! (7)

عطیه عوفى(8) مى‏گوید: با جابر بن عبد الله به عزم زیارت قبر حسین علیه السلام بیرون آمدم و چون به کربلا رسیدیم جابر نزدیک شط فرات رفته و غسل کرد و ردائى همانند شخص محرم بر تن نمود و همیانى را گشود که در آن بوى خوش بود و خود را معطر کرد و هر گامى که بر مى‏داشت ذکر خدا مى‏گفت تا نزدیک قبر مقدس رسید و به من گفت: دستم را بر روى قبر بگذار! چون چنین کردم، بر روى قبر از هوش رفت.

من آب بر روى جابر پاشیدم تا به هوش آمد، آنگاه سه مرتبه گفت: یا حسین! سپس گفت: «حبیب لا یجیب حبیبه!» ، و بعد اضافه کرد: چه تمناى جواب دارى که حسین در خون خود آغشته و بین سر و بدنش جدائى افتاده است! ! و گفت:

"فاشهد انک ابن خیرالنبیین و ابن سید المؤمنین و ابن حلیف التقوى و سلیل الهدى و خامس اصحاب الکساء و ابن سید النقباء و ابن فاطمة سیدة النساء، و مالک لا تکون هکذا و قد غذتک کف سیدالمرسلین و ربیت فی حجرالمتقین و رضعت من ثدی الایمان و فطمت بالاسلام فطبت حیا وطبت میتا غیر ان قلوب المؤمنین غیر طیبة لفراقک و لا شاکة فی الخیرة لک فعلیک سلام الله و رضوانه و اشهد انک مضیت على ما مضى علیه اخوک یحیى بن زکریا."

من گواهى مى‏دهم که تو فرزند بهترین پیامبران و فرزند بزرگ مؤمنین مى‏باشى، تو فرزند سلاله هدایت و تقوایى و پنجمین نفر از اصحاب کساء و عبایى، تو فرزند بزرگ نقیبان و فرزند فاطمه سیده بانوانى، و چرا چنین نباشد که دست سیدالمرسلین تو را غذا داد و در دامن پرهیزگاران پرورش یافتى و از پستان ایمان شیر خوردى و پاک زیستى و پاک از دنیا رفتى و دلهاى مؤمنان را از فراق خود اندوهگین کردى پس سلام و رضوان خدا بر تو باد، تو بر همان طریقه رفتى که برادرت یحیى بن زکریا شهید گشت.

آنگاه چشمش را به اطراف قبر گردانید و گفت:

"السلام علیک ایتها الارواح التی حلت بفناء الحسین و اناخت برحله، اشهد انکم اقمتم الصلوة و آتیتم الزکوة و امرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر و جاهدتم الملحدین و عبدتم الله حتى اتاکم الیقین."

سلام بر شما اى ارواحى که در کنار حسین نزول کرده و آرمیدید، گواهى مى‏دهم که شما نماز را بپا داشته و زکوة را ادا نموده و به معروف امر و از منکر نهى کردید، و با ملحدین و کفار مبارزه و جهاد کرده، و خدا را تا هنگام مردن عبادت نمودید.

و اضافه نمود: به آن خدائى که پیامبر را به حق مبعوث کرد ما در آنچه شما شهدا در آن وارد شده‏اید شریک هستیم.

عطیه مى‏گوید: به جابر گفتم: ما کارى نکردیم! اینان شهید شده‏اند. گفت: اى عطیه! از حبیبم رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که مى‏فرمود: «من احب قوما حشر معهم و من احب عمل قوم اشرک فی عملهم» (9)؛هر که گروهى را دوست داشته باشد با همانان محشور گردد، و هر که عمل جماعتى را دوست داشته باشد در عمل آنها شریک خواهد بود.

 

اربعین و اختلاف اقوال

در تاریخ حبیب السیر آمده است: یزید بن معاویه سرهاى مقدس شهدا را در اختیار على بن الحسین علیهماالسلام قرار داد، و آن بزرگوار در روز بیستم ماه صفر آن سرها را به بدنهاى پاکشان ملحق نمود و آنگاه عازم مدینه طیبه گردید. (10)

ابوریحان بیرونى در آثارالباقیه گفته است: در روز بیستم ماه صفر، سر مقدس حسین علیه السلام به بدن مطهرش باز گردانیده و دفن شد به هنگامى که اهل بیت امام حسین علیه السلام بعد از بازگشت از شام در روز اربعین جهت زیارت آمده بودند. (11)

سید ابن طاووس در اقبال مى‏گوید: چگونه روز بیستم ماه صفر، روز اربعین است در حالى که حسین صلوات الله علیه روز دهم محرم به شهادت رسید، بنابراین اربعین، روز نوزدهم ماه صفر باید باشد. (12)

آنگاه سید مى‏گوید: محتمل است ماه محرم سال 61 کم بوده است، یعنى 29 روز بوده که طبعا بیستم ماه صفر، روز اربعین است، و احتمال دارد که ماه محرم تمام بوده ولى چون امام حسین علیه السلام در پایان روز عاشورا شهید گردیده لذا روز عاشورا  را به حساب نیاورده‏اند. و در مصباح آمده است: حرم حسین علیه السلام در روز بیستم ماه صفر به همراه على بن الحسین به مدینه رسیدند، و شیخ مفید همین قول را اختیار کرده است، و در غیر مصباح آمده است که ایشان در روز بیستم ماه صفر بعد از مراجعت از شام به کربلا رسیدند. (13)

همانگونه که در نقلهاى ذکر شده مشهود است اهل بیت علیهم السلام در همان سالى که حادثه کربلا رخ داد ـ سال 61 ـ پس از مراجعت از شام و در روز اربعین به کربلا آمدند، و یا این که در سنه 62 یعنى یک سال بعد از شهادت رهسپار کربلا شده‏اند؛ و ما در اینجا به صورت اختصار عینا آنچه در این رابطه گفته و یا نوشته شده است ذکر مى‏کنیم:

قول اول: اهل بیت در همان سال 61 پس از مراجعت از شام و در روز بیستم صفر به کربلا وارد شدند، و این همان قول صاحب تاریخ حبیب السیر است که قبلا بازگو کردیم، و در الآثارالباقیه ابوریحان نیز همین قول آمده و ظاهر عبارت سید ابن طاووس در اللهوف هم همین مطلب را مى‏رساند (14) و ابن نما در مثیرالاحزان نیز همین قول را نقل کرده است. (15)

قول دوم: اهل بیت علیهم السلام همان سال در روز بیستم صفر به کربلا و قبل از رفتن به شام از کربلا عبور نمودند و بر مزار شهیدان خود عزادارى کردند، و سپهر مؤلف ناسخ التواریخ بر این قول است. و این احتمال گرچه بعید به نظر مى‏رسد، زیرا در نقلى بدان اشاره نشده است ولى احتمالى است که ثبوتا مانعى ندارد و دلیلى براى اثبات آن نیست. (16)

 قول سوم: آل البیت در سال 62، یعنى یک سال بعد و در روز بیستم صفر به کربلا آمده‏اند. صاحب قمقام زخار مى‏گوید: مسافت و عادت تشریف فرمائى به حرم حضرت سیدالشهداء علیه السلام در روز اربعین سال 61 هجرى به کربلاى معلى مشکل، بلکه خلاف عقل است؛ زیرا امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به درجه رفیع شهادت نائل آمد و عمربن سعد یک روز براى دفن کشتگان خود در آنجا توقف و روز یازدهم به جانب کوفه حرکت کرد و از کربلاى معلى تا کوفه به خط مستقیم حدودا هشت فرسخ است، و چند روزى هم عبیدالله بن زیاد اهل عصمت را در کوفه براى معرفى آنان و کار بزرگى که صورت گرفته و ارعاب قبایل عرب نگاه داشت تا از یزید خبر رسید که اهل حرم را به دمشق اعزام دارد و او هم اسیران را از راه حران و جزیره و حلب به شام فرستاد که مسافت دورى است و فاصله کوفه تا دمشق به خط مستقیم تقریبا صد و هفتاد و پنج فرسخ است و پس از ورود به شام به روایتى تا شش ماه اهل بیت را نگاه داشتند تا آتش شعله ‏ور غضب یزید خاموش شد و پس از حصول اطمینان از عدم شورش مردم موافقت کرد که حضرت سجاد با اهل حرم به مدینه بازگردد، پس چگونه این همه وقایع مى‏تواند در چهل روز صورت گرفته باشد، قطعا ورود اهل بیت علیهم السلام به کربلا در سال دیگر بوده است (17) که سال شصت و دو هجرى ‏باشد و هر کس به نظر تدبر در این مسأله بیندیشد نامه نگار را تصدیق خواهد کرد، و جابربن عبدالله هم در اربعین شصت و دو به زیارت مشرف شده است و شرافت جابر در این است که او اولین کسى است که از صحابه کبار و مخلصین سوگوار به این سعادت نایل آمده است، کفى به فخرا، و نامه ‏نگار در این قول منفرد است: مى‏گویم و مى‏آیمش از عهده برون! و الله ولى التوفیق. (18)

قول چهارم: احتمال دیگرى وجود دارد که اهل بیت ابتدا به مدینه آمدند و از مدینه عازم کربلا شدند و سر مقدس امام را نیز در این سفر با خود برده و به بدن مطهر حسین علیه السلام ملحق نموده‏اند، اما نه در اربعین سال 61 هجرى بلکه پس از مراجعت به مدینه به کربلا رفته‏اند. ابن جوزى از هشام  و بعضى دیگر نقل کرده است که سر مقدس حسین علیه السلام با اسیران به مدینه آورده شد، و سپس به کربلا حمل گردیده است و با بدن مطهر دفن شده است. (19)

و از بعضى از مورخان نقل شده است که: صورت حال جریان اقتضاء مى‏کند که اهل بیت در مدتى بیش از چهل روز از زمان شهادت امام حسین علیه السلام به عراق یا به مدینه رفته باشند، و بازگشت آنها به کربلا، ممکن است، ولى روز بیستم صفر نبوده است زیرا جابربن عبدالله انصارى هم از حجاز آمده بود و رسیدن خبر به حجاز و حرکت جابر از آنجا قهراً  زمانى بیش از چهل روز را مى‏طلبد. یا این که باید بگوئیم جابر از مدینه نیامده بود بلکه از کوفه و یا از شهرى دیگر عازم کربلا شده بود. (20)

توقف در کربلا

خاندان داغدیده رسالت پس از ورود به کربلا براى شهیدان خود به عزادارى پرداختند، چون هنگام حرکت بسوى کوفه اجازه عزادارى به آنان نداده بودند، و همانگونه که سید ابن طاووس در اللهوف نقل کرده است که «و اقاموا المآتم المقرحة للاکباد» (21) «ماتمهاى جگرخراش بپا داشتند» ، و تا سه روز امر بدین منوال سپرى شد. (22)

حرکت از کربلا

اگر زنان و کودکان در کنار این قبور مى‏ماندند، خود را در اثر شیون و زارى و گریستن و نوحه کردن هلاک مى‏نمودند، لذا على بن الحسین علیهماالسلام فرمان داد تا  بار شتران را ببندند و از کربلا به طرف مدینه حرکت کنند. چون بارها را بستند و آماده حرکت شدند، سکینه علیهاالسلام اهل حرم را با ناله و فریاد به جانب مزار مقدس امام جهت وداع حرکت داد و جملگى در اطراف قبر مقدس گرد آمدند. سکینه قبر پدر را در آغوش گرفت و شدیدا گریست و به سختى نالید و این ابیات را زمزمه کرد:

الا یا کربلا نودعک جسما
بلا کفن و لا غسل دفینا
الا یا کربلا نودعک روحا
لاحمد و الوصی مع الامینا (23)

بازگشت به مدینه

ام کلثوم علیهاالسلام در حالى که همراه کاروان کربلا عازم شهر مدینه گردید مى‏گریست و این اشعار را مى‏خواند: (24)

مدینة جدنا لا تقبلینا
 فبالحسرات و الاحزان جینا
خرجنا منک بالاهلین جمعا
رجعنا لا رجال و لا بنینا
و کنا فی الخروج بجمع شمل
رجعنا حاسرین مسلبینا
و کنا فى امان الله جهرا
رجعنا بالقطیعة خائفینا
و مولانا الحسین لنا انیس‏
رجعنا و الحسین به رهینا
فنحن الضائعات بلا کفیل‏
و نحن النائحات على اخینا
و نحن السائرات على المطایا
نشال على الجمال المبغضینا؟
و نحن بنات یس و طه‏
و نحن الباکیات على ابینا
و نحن الطاهرات بلا خفاء
و نحن المخلصون المصطفونا
و نحن، الصابرات على البلایا
و نحن الصادقون الناصحونا
الا یا جدنا بلغت عدانا
مناها و اشتفى الاعداء فینا
لقد هتکوا النساء و حملوها
على الاقتاب قهرا اجمعینا (25)

مدینه! کاروانى سوى تو با شیون آوردم‏

ره آوردم بود اشکى که، دامن دامن آوردم

مدینه! در به رویم وا مکن! چون یک جهان ماتم‏

ولى اکنون گلاب حسرت از آن گلشن آوردم!

اگر موى سیاهم شد سپید از غم، ولى شادم‏

که مظلومیت خود را گواهى روشن آوردم

اسیرم کرد اگر دشمن، بجان دوست خرسندم‏

به پایان خدمت خود را به نحو احسن آوردم

مدینه! یوسف آل على را بردم، و اکنون‏

اگر او را نیاوردم، از و پیراهن آوردم!

مدینه! از بنى هاشم نگردد با خبر یک تن؟ !

که من از کوفه، پیغام سر دور از تن آوردم!

مدینه! اگر به سویت زنده برگشتم، مکن منعم‏

که من این نیمه جان را هم به صد جان کندن آوردم!

مدینه! این اسیریها نشد سد رهم، بنگر!

چها با خطبه‏هاى خود به روز دشمن آوردم؟ ! (26)


کاروان اسیران کربلا از شام تا مدینه(بخش دوم)

کاروان اسیران کربلا از شام تا مدینه

(بخش دوم)

 

بشیر در مدینه

کاروان آل البیت به جانب شهر مدینه رهسپار شد.

بشیر بن جذلم مى‏گوید: به آرامى مى‏رفتیم تا به شهر مدینه نزدیک شدیم، حضرت سجاد علیه السلام فرمود تا بار از شتران برداشته خیمه‏ها را برافراشتند و اهل حرم در آن خیمه‏ها فرود آمدند، امام على بن الحسین مرا طلبید و فرمود: خداى تعالى پدرت جذلم را رحمت کند که شاعرى نیکو بود، آیا تو را از شعر بهره‏اى هست؟ !

عرض کردم: آرى یابن رسول الله!

فرمود: هم اکنون وارد شهر مدینه شو! و خبر شهادت ابى عبد الله علیه السلام و ورود ما را به مردم ابلاغ کن!

بشیر گوید: بر اسب خویش سوار شدم و با شتاب وارد شهر مدینه شدم و به جانب مسجد نبوى رفتم، چون بدانجا رسیدم با صدایى بلند و رسا این اشعار را که مرتجلا سروده بودم، خواندم :

یا اهل یثرب لا مقام لکم بها
 قتل الحسین و ادمعى مدرار
الجسم منه بکربلا مضرج‏
 و الرأس منه على القناة یدار (27)

سپس رو به مردم کردم و گفتم: این على بن الحسین علیهما السلام است که با عمه‏ها و خواهرانش در بیرون شهر مدینه فرود آمده‏اند و من فرستاده اویم که شما را از ماجرایى که بر آنان رفته است آگاه سازم.

وقتى این خبر را به مردم رساندم، در مدینه هیچ زنى نماند مگر این که از خانه خود بیرون آمد در حالى که زارى مى‏کرد و مى‏گریست، و من همانند آن روز را به یاد ندارم که گروه بسیارى از مردم یکدل و یکزبان گریه کنند و بر مسلمانان تلختر از آن روز را ندیدم. (28)

در آن هنگام شنیدم که بانویى براى حسین علیه السلام چنین نوحه سرائى مى‏کرد:

نعى سیدی ناع نعاه فاوجعا
و امرضنی ناع نعاه فافجعا
فعینی جودا بالدموع و اسکبا
وجودا بدمع بعد دمعکما معا
على من وهى عرش الجلیل فزعزعا
فاصبح هذا المجد و الدین اجدعا
على ابن نبی الله و ابن وصیه‏
و ان کان عنا شاحط الدار اشسعا (29)

پس از خواندن این ابیات، آن بانو به من گفت: اى مرد! مصیبت و اندوه ما را در سوگ حسین تازه کردى و زخمهایى را که هنوز التیام نیافته بود از نو چنان خراشیدى که دیگر امید بهبودى نیست، خداوند تو را بیامرزد، تو کیستى؟ !

گفتم: بشیر بن جذلم، مولایم على بن الحسین مرا فرستاد تا خبر ورودشان را به‏اهل مدینه بدهم، و او با اهل بیت ابى عبد الله در فلان نقطه فرود آمده است. (30)

استقبال از کاروان کربلا

بشیر گوید: مردم مدینه یکپارچه بسوى کاروان حرکت کردند، و من نیز اسبم را بسرعت راندم و دیدم مردم همه راهها را با حضور خود سد کرده‏اند، بناچار از اسب پیاده شدم و با زحمت از میان مردم گذشتم و خود را به خیمه‏هاى آل البیت رساندم.

على بن الحسین علیهماالسلام داخل خیمه بود، بیرون آمد و دستمالى در دست آن حضرت بود که اشک از رخسار مبارکش پاک مى‏کرد، مردى منبرى آورد و آن حضرت بر آن نشست و اشک از دیدگانش جارى بود، صداى مردم به گریه بلند شد و زنان ناله و زارى مى‏کردند و مردم از هر طرف به آن حضرت دلدارى و تسلیت مى‏گفتند، آن منطقه پر از شیون و فریاد شده بود، تا آن که حضرت سجاد علیه السلام با دست خویش اشاره کرد که ساکت شوند و سپس این خطبه را ایراد فرمود:

خطبه امام سجاد علیه السلام

الحمد لله رب العالمین، مالک یوم الدین، بارى‏ء الخلائق اجمعین، الذی بعد فارتفع فی السموات العلى و قرب فشهد النجوى، نحمده على عظائم الامور و فجائع الدهور و الم الفجائع و مضاضة اللواذع و جلیل الرزء و عظیم المصائب الفاظعة الکاظة الفادحة الجائحة.

ایها القوم! ان الله و له الحمد ابتلانا بمصائب جلیلة و ثلمة فی الاسلام عظیمة، قتل ابوعبد الله الحسین علیه السلام و عترته و سبی نساؤه وصیته و داروا برأسه فی البلدان من فوق عالی السنان و هذه الرزیة التی لا مثلهارزیة.

ایها الناس! فای رجالات منکم تسرون بعد قتله؟ ! ام اى فؤاد لا یحزن من اجله؟ ام ایة عین منکم تحبس دمعها و تضن عن انهمالها؟ ! فلقد بکت السبع الشداد لقتله و بکت البحار بامواجها و السموات بارکانها و الارض بارجائها و الاشجار باغصانها و الحیتان و لجج البحار و الملائکة المقربون و اهل السموات اجمعون.

یا ایها الناس! ای قلب لا ینصدع لقتله؟ ! ام ای فؤاد لا یحن الیه؟ ! ام ای سمع یسمع هذه الثلمة التی ثلمت فی الاسلام و لا یصم.

ایها الناس! اصبحنا مطرودین مشردین مذودین و شاسعین عن الامصار کأنا اولاد ترک و کابل من غیر جرم اجترمناه ولا مکروه ارتکبناه و لا ثلمة فی الاسلام ثلمناها، ما سمعنا بهذا فی آبائنا الاولین ان هذا الا اختلاق.(31)

والله لو ان النبی صلى الله علیه و آله تقدم الیهم فی قتالنا کما تقدم الیهم فی الوصایة بنا لما ازدادوا على ما فعلوا بنا، فانا لله و انا الیه راجعون من مصیبة ما اعظمها و اوجعها و افجعها و اکظها و افظعها و امرها و افدحها فعندالله نحتسب فیما اصابنا و ما بلغ بنا فانه عزیز ذوانتقام .(32)

حمد و سپاس خداوندى را سزاست که پروردگار عالمیان و مالک روز جزا و آفریننده همه خلایق است، آن خدایى که مقامش آنقدر رفیع است که گویا در بلندترین مرتبه آسمانها قرار گرفته (و از دسترس عقل و فکر بلند پروازان بشرى بسیار دور است) و آنقدر به آدمى نزدیک است که حتى زمزمه‏ها را مى‏شنود، او را بر سختیهاى بزرگ و آسیبهاى زمانه و آزار و حوادث ناگوار و مصائب ‏دلخراش و بلاهاى جانسوز و مصیبتهاى بزرگ و سخت و رنج آور و بنیان سوز سپاسگزارم.

اى مردم! خداوند تبارک و تعالى، که حمد مخصوص اوست، ما را به مصیبتهاى بزرگى مبتلا کرد و شکاف بزرگى در اسلام پدید آمد، ابو عبد الله الحسین و عترتش کشته شدند! اهل حرم و کودکان او را اسیر کردند و سر مبارک او را در شهرها و بر نیزه گردانیدند! و این مصیبتى است که همانندى ندارد.

اى مردم! کدامیک از مردان شما بعد از شهادت او مى‏تواند شادى کند؟ ! یا کدام دلى است که به خاطر او محزون نباشد؟ ! و یا کدام چشمى است که بتواند اشک خود را نگاه دارد و آن را از ریختن باز دارد؟ ! هفت آسمان که داراى بنائى شدید است (33) در شهادت او گریستند، دریاها با امواجشان و آسمانها با ارکانشان و زمین از همه جوانب و درختان و شاخه‏هاى درختان و ماهیان و لجه‏هاى دریاها و فرشتگان مقرب و نیز ساکنان آسمانها تمام بر او گریستند.

اى مردم! کدامین دل است که از کشته شدن او از هم نشکافد؟ ! و یا کدامین دل است که براى او ننالد؟ ! یا کدامین گوش است که صداى شکافى را که در اسلام پدید آمده بشنود و کر نشود؟ !

اى مردم! ما صبح کردیم در حالى که رانده شدیم، از هم پراکنده شدیم و از وطن خود دور افتادیم، گویا ما فرزندان ترک و کابل بودیم، بدون آنکه جرمى کرده یا ناپسندى مرتکب شده باشیم با ما چنین کردند، حتى چنین چیزى را در مورد نیاکان بزرگوار پیشین خود نشنیده‏ایم، «و این بجز تزویر نیست» .

بخدا سوگند که اگر رسول خدا به جاى آن سفارشها، به جنگ با ما فرمان مى‏داد، بیش از این نمى‏توانستند کارى انجام دهند! ! انا لله و انا الیه راجعون. چه مصیبت بزرگ و دردناک و دلخراشى و چه اندوه تلخ و بنیان کنى؟ ! از خدا اجر این مصیبت را که به ما روى آورده است، خواهانم که او پیروز و منتقم است. (34)

صوحان بن صعصعه(35)

در این هنگام، صوحان بن صعصعة بن صوحان عبدى از جاى برخاست ـ او مردى زمین گیر بود ـ و از امام عذر خواهى کرد که: پاهاى من علیل و ناتوان است. امام سجاد علیه السلام عذر او را پذیرفت و خشنودى خود را از او ابراز داشت و بر پدرش صعصعه درود فرستاد. (36)

محمد بن حنفیه

بشیر مى‏گوید: محمد بن حنفیه از آمدن اهل بیت و شهادت برادرش حسین اطلاعى نداشت، پس از شنیدن، صیحه‏ اى زد و گفت: بخدا سوگند که همانند این زلزله را ندیده ‏ام مگر روزى که رسول خدا از دنیا رفت، این صیحه و شیون چیست؟ !

و چون سخت بیمار بود، کسى را قدرت آن نبود که ماجرا را به او بگوید، زیرا بر جان او بیمناک بودند.

محمد بن حنفیه در پرسش خود پافشارى کرد، یکى از غلامانش به او گفت: اى فرزند امیرمؤمنان ! برادرت حسین به کوفه رفت و مردم با او نیرنگ کردند و پسر عموى او مسلم بن عقیل را کشتند و هم اکنون او و اهل حرم و بازماندگانش بازگشته‏اند!

از آن غلام پرسید: پس چرا به نزد من نمى ‏آیند؟ !

گفت: در انتظار تو هستند!

از جاى برخاست و در حالى که گاه مى ‏ایستاد و گاهى مى ‏افتاد و مى‏ گفت: «لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم» ، و گویا این مصیبت را احساس کرده بود گفت: بخدا سوگند که من مصائب آل یعقوب را در این کار مى ‏بینم. و مى ‏گفت: «این اخی؟ این ثمرة فؤادی؟ این الحسین؟» «برادرم کجاست؟ میوه دلم کجاست؟ حسین کجاست؟»

به او گفتند که: برادرت حسین علیه السلام در بیرون مدینه و در فلان مکان بار انداخته است، او را بر اسب سوار کردند و در حالى که خادمان او در جلو حرکت مى‏کردند او را به بیرون مدینه بردند، چون نگاه کرد و بجز پرچمهاى سیاه چیزى را ندید، پرسید:

این پرچمهاى سیاه چیست؟ ! بخدا قسم که فرزندان امیه، حسین را کشتند! !

پس صیحه ‏اى زد و از روى اسب به زمین افتاد و از هوش رفت.

خادم او نزد امام زین العابدین علیه السلام آمد و گفت: اى مولاى من! عموى خود را دریاب پیش از آن که روح از بدن او جدا شود.

امام سجاد علیه السلام به راه افتاد در حالى که پارچه ‏اى سیاه در دست داشت و اشک دیدگان خود را با آن پاک مى‏کرد. امام، بر بالین عمویش محمد بن حنفیه نشست و سر او را به دامن گرفت.

چون محمد بن حنفیه به هوش آمد، به امام گفت: «یا بن اخی! این اخی؟ ! این قرة عینی؟ ! این نور بصری؟» ! این ابوک؟ ! این خلیفة ابی؟ ! این اخی الحسین علیه السلام؟ !»«اى پسربرادرم ! برادرم کجاست؟ نور چشمم کجاست؟ پدرت کجاست؟ جانشین پدرم کجاست؟ برادرم حسین کجاست؟» .

امام على بن الحسین علیه السلام پاسخ داد: «یا عماه! اتیتک یتیما»«عمو جان! به مدینه یتیم بازگشتم» و بجز کودکان و بانوان حرم که مصیبت دیده و گریانند دیگر کسى را بهمراه نیاورده‏ام. اى عمو! اگر برادرت حسین را مى‏دیدى چه مى‏کردى در حالى که طلب کمک مى‏کرد ولى کسى به یارى او نمى‏شتافت و با لب تشنه شهید شد؟ !

محمد بن حنفیه باز فریادى زد و از هوش رفت. (37)

ورود به مدینه

اهل بیت علیهم السلام در روز جمعه هنگامى که خطیب سرگرم خواندن خطبه نماز جمعه بود، وارد مدینه شدند و مصائب حسین علیه السلام و آنچه را بر او وارد شده بود براى مردم بازگو کردند.

داغها تازه شد و باز حزن و اندوه آنان را فرا گرفت و در سوگ شهیدان کربلا نوحه سرایى کرده و مى‏گریستند و آن روز همانند روز رحلت نبى اکرم صلى الله علیه و آله بود که تمام مردم مدینه اجتماع کرده و به عزادارى پرداختند.

ام کلثوم علیهاالسلام در حالى که مى‏گریست وارد مسجد پیامبر صلى الله علیه و آله شد و روى به قبر پیامبر صلى الله علیه و آله کرد و گفت: سلام بر تو اى جد بزرگوار من، خبر شهادت فرزندت حسین علیه السلام را براى تو آورده‏ام!

پس ناله بلندى از قبر مقدس رسول خدا صلى الله علیه و آله برخاست! و چون مردم این ناله را شنیدند بشدت گریستند و ناله و شیون همه جا را گرفت.

سپس على بن الحسین علیهماالسلام به زیارت قبر پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و صورت بر روى قبر مطهر نهاده گریست. (38)

راوى گوید: زینب علیهاالسلام آمد و دو طرف در مسجد را گرفت و فریاد زد: یا جداه! من خبر مرگ برادرم حسین را آورده‏ام. و اشک زینب هرگز نمى‏ایستاد و گریه و ناله او کاستى نمى‏گرفت و هر گاه نگاه به على بن الحسین علیهماالسلام مى‏کرد، حزن و اندوه او تازه و غمش افزوده مى‏شد. (39)

برخیز و حال زینب خونین جگر بپرس‏
از دختر ستمزده حال پسر بپرس
همراه ما به دشت بلاگر نبوده‏اى‏
من بوده‏ام، حکایتشان سر بسر بپرس

پى‏نوشت‏ها:

1- نعمان بن بشیر همان کسى است که هنگام ورود مسلم بن عقیل به کوفه از طرف یزید امیر کوفه بود، یزید او را برکنار و به جاى او عبید الله بن زیاد را به امارت کوفه برگزید. نعمان به شام آمد و از هوا داران معاویه و یزید بود. پس از هلاکت یزید، مردم را به بیعت عبدالله بن زبیر فرا خواند، اهالى حمص با او مخالفت کرده و او را بعد از واقعه مرج راهط در سال شصت و چهار هجرى کشتند. (الاستیعاب،ج 4،ص 1496) .

2- قمقام زخار،ص  579.

3- تاریخ طبرى،ج 5،ص 233.

4- قمقام زخار،ص 579.

5- او جابر بن عبدالله بن عمرو بن حرام انصارى است، مادرش نسیبه دختر عقبه مى‏باشد، در بیعت عقبه ثانیه در مکه با پدرش حضور داشته ولى کودک بوده است؛ بعضى او را از شرکت کنندگان در جنگ بدر ذکر کرده‏اند؛ او با پیامبر صلى الله علیه و آله در 18 غزوه شرکت نمود، و بعد از رسول خدا در صفین در خدمت على علیه السلام بوده و از کسانى است که سنت پیامبر بسیار از او نقل شده است؛ او در آخر عمر نابینا گردید؛ در سال 74 یا 78 و یا 79 در سن 94 سالگى در مدینه رحلت نمود. (الاستیعاب،ج 1،ص219) .

6- اللهوف،ص 82.

7- الدمعة الساکبة،ج 5،ص 162.

8- عطیه عوفى را شیخ طوسى از اصحاب امیرالمؤمنین در رجال خود ذکر کرده و او معروف به بکالى است که قبیله‏اى از حمدان مى‏باشد، و او داراى تفسیر قرآنى بوده است در پنج  قسمت و خود او مى‏گوید: قرآن را با تفسیرش سه بار بر ابن عباس عرضه کردم و اما قرائت قرآن را هفتاد مرتبه نزد او قرائت نمودم. (تنقیح المقال 2/253)

9- بحارالانوار 65/ 130.

10- نفس المهموم 466.

11- مقتل الحسین مقرم 371.

12- مسارالشیعه،ص 62. و مرحوم شیخ بهائى رحمة الله بر اساس همین احتمال روز اربعین را روز نوزدهم ماه صفر قرار داده است. (توضیح المقاصد،ص 6)

13- قمقام زخار،ص 585.

14- اللهوف، ص 82 .

15- مثیرالاحزان،ص 107.

16- ناسخ التواریخ، احوالات امام حسین 3/ 176.

17- از این مقدمات، نمى‏توان نتیجه گرفت که اهل بیت علیهم السلام در اربعین سال شصت و دو به کربلا آمده‏اند؛ زیرا اولا نگاه داشتن اهل بیت در کوفه به مدت زیاد، قطعى نیست با توجه به این که بعضى ورود اهل بیت را به شام در روز اول ماه صفر ذکر کرده‏اند ـ چنانچه گذشت ـ و آن مقدمات چون قطعى نیست بنابراین نتیجه قطعى هم بدست نمى‏دهد؛ ثانیا احتمال دارد همانگونه که بعضى گفته‏اند اهل بیت در همان سال 61 و قبل از رفتن به شام از مسیر کربلا عبور کرده و بر قبور شهیدان عزادارى کرده باشند چنانچه مرحوم سپهر ـ مؤلف ناسخ التواریخ ـ گفته است، مضافا بر این که مرحوم قاضى طباطبائى رحمة الله کتابى بنام «تحقیق در روز اربعین امام حسین علیه السلام» تألیف نموده و تمام ایرادهاى وارده را مبنى بر آمدن اهل بیت در اربعین سال 61 را پاسخ داده است، بنابر این به صرف استبعاد نمى‏توان به نتیجه قطعى رسید و آمدن اهل بیت را به کربلا مانند بعضى در اربعین اول انکار کرد .

18- قمقام زخار،ج 586.

19- تذکرة الخواص،ص 15. ولى در این نقل مذکور نیست که سر مقدس امام توسط چه کسى به کربلا حمل شده است، و آیا اهل بیت همراه سر مقدس به کربلا آمده‏اند یا تنها سر مقدس به کربلا حمل و دفن شده است؟

20- قمقام زخار،ص 586. ولى این احتمال با تصریح بزرگانى همانند سید ابن طاووس و ابن نما و شیخ بهائى که جابر بن عبد الله و اهل بیت در روز اربعین همزمان در کربلا بوده‏اند منافات دارد .

21- اللهوف،ص 82.

22- ذریعة النجاة،ص 271.

23- «اى کربلا! بدنى را در تو به ودیعه گذاردیم، که بدون غسل و کفن مدفون شد؛ اى کربلا ! کسى را به یادگار در تو نهادیم که او روح احمد و وصى اوست.»

24- الدمعة الساکبة 5/ 163.

25- قمقام زخار،ص 583.

این اشعار را صاحب قمقام نقل کرده است و مى‏گوید: نسبت دادن این اشعار به آن حضرت با روایت کامل بهائى که گفته ام کلثوم در دمشق وفات یافت خالى از اشکال نیست.

ولى ما در همین کتاب از مسعودى ـ مؤلف مروج الذهب ـ نقل کردیم که امام على بن ابى طالب دو فرزند به نام ام کلثوم داشته و کنیه زینب عقیله نیز ام کلثوم بوده است؛ بنابراین ممکن است مراد از ام کلثوم بر فرض صحت نقل کامل بهائى، زینب علیهاالسلام باشد، بعلاوه ممکن است که مراد همان ام کلثوم باشد که همراه اهل بیت به مدینه آمده و سپس به شام مراجعت کرده و در آنجا وفات یافته است. و بعضى بر این عقیده‏اند.

ترجمه:«اى مدینه جد ما! نپذیر ما را، که ما با حسرت و اندوه‏ها بازگشتیم؛ از تو با همه خویشان بیرون رفته، و چون بازگشتیم نه مردان و نه کودکانى با ماست؛ در هنگام خروج جمع ما کامل بود و اکنون در بازگشت برهنه و غارت شده‏ایم؛ در ظاهر در امان خدا بودیم و اکنون که بازگشتیم هنوز بر ستم ظالمان و بریدن پیمانشان بیمناک هستیم؛ انیس ما مولایمان حسین بود، و چون آمدیم حسین را در کربلا گرو گذاردیم؛ مائیم که سرگردان و بدون کفیل شدیم، مائیم که بر برادر خود نوحه کردیم؛ و مائیم که بر شتران حمل شدیم، و ما را بر شتران درشت خوى سوار کردند؛ ما دختران یاسین و طاهائیم، و مائیم که در سوگ پدر خود گریستیم؛ پاکان بدون خفاء مائیم، و مخلصان و برگزیدگان مائیم؛ ما بردباران بر بلا هستیم، و ما راستگویان ناصحیم؛ اى جد ما! دشمنان ما به آرزویشان رسیدند، و تشفى یافتند به سبب قتل ما؛ حرمت زنان را هتک نمودند و تمام آنها را بر جهاز شتران به قهر حمل کردند.»

26- مرحوم مجلسى این اشعار را زیاده بر آنچه ما آوردیم، ذکر کرده است؛ به بحارالانوار 45/197 مراجعه شود.

27- شعر از محمد جواد غفور زاده کاشانى (شفق) است.

28- تاریخ طبرى 5/ 233.

29- «اى مردم مدینه! دیگر اینجا جاى اقامت شما نیست، که حسین کشته شد و اشک من در سوگ او روان است؛ پیکر مطهرش در کربلا به خاک و خون آغشته است، و سر منورش را بر روى نیزه از شهرى به شهر دیگر مى‏برند.»

30- نفس المهموم،ص 467.

31- «خبر دهنده‏اى، خبر مرگ بزرگ و سالار مرا داد و دلم را به درد آورد، و با دادن آن خبر مرا بیمار کرد؛ اى چشمان من! اشک بریزید و بسیار بگریید، باز هم اشک بریزید و باز هم بگریید، در سوگ آن کسى که مصیبت او عرش خدا را به لرزه در آورد، و شکوه و جلالت دین را کاست؛ (گریه کنید) بر پسر پیامبر و فرزند وصى او، اگر چه منزل و جایگاه او از ما دور است.»

32- قمقام زخار،ص 581.

33- سوره ص/ 7.

34- اللهوف،ص 84.

35- تفسیرالمیزان 20/163 « و بنینا فوقکم سبعا شدادا» ای سبع سماوات شدیدة فی بنائها .

36- الدمعة الساکبة 5/ 427.

37- پدرش صعصعة بن صوحان، مردى بلند مرتبه و بلند قدر و از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام است. از امام صادق علیه السلام نقل شده است: کسى از اصحاب امیرالمؤمنین على علیه السلام نبود که حق امام على علیه السلام بشناسد مگر صعصعه و اصحاب و یاران صعصعه. او داراى مناقب بسیارى است و ابن عبدالبر او را از اصحاب رسول خدا دانسته است.

صعصعه از کسانى است که عهدنامه امیرالمؤمنین علیه السلام را به مالک اشتر نقل کرده است. (تنقیح المقال 2/98)

38- اللهوف،ص 85.

39- الدمعة الساکبة 5/ 164.

40- الدمعة الساکبة 5/ 162.

41- بحارالانوار 45/ 198.


گام‌ به‌ گام‌ با کاروان‌ عشق

گام‌ به‌ گام‌ با کاروان‌ عشق

«« مسیر حرکت کاروان عشق »»



 


 

عاشورا

 

کاروان‌ کربلا پس‌ از وداع‌ با پیامبر(ص) و حضرت‌ زهرا (س‌) و امام‌ مجتبی‌(ع) شب‌یکشنبه‌ بیست‌ و هشتم‌ رجب‌ سال‌ شصت‌ هجری‌ مدینه‌ را به‌ سوی‌ مکه‌ ترک‌ نمودند.امام‌ حسین‌(ع) از بیعت‌ با یزید خودداری‌ کرده‌ و شبانه‌ همراه‌ خانواده خویش‌ از مدینه‌ به‌مکه‌ حرکت‌ نمود. یک‌ جامعه‌ نمونه‌ در این‌ کاروان‌ متجسم‌ بود. در دل‌ تاریکی‌ از کوره‌راه‌های‌ بیابان‌ها گذر کردند و منزل‌ به‌ منزل‌ راه‌ سپردند.

یک‌ ماه‌ و چند روز از بیابان‌ها و کوهستان‌ها گذشتند و در هر منزل‌ از خود، ردّی‌ از روشنایی‌ و کرامت‌ باقی‌ نهادند. روز سوم‌ شعبان‌ سال‌ شصت‌ هجری‌ درست‌ در روز میلادامام‌ حسین‌ (ع) کاروان‌ امام‌ به‌ مکه‌ رسید و در محلة‌ شعب‌ علی‌ در خانه‌ عباس‌ بن‌عبدالمطلب‌ اقامت‌ گزید. مردم‌ مکه‌ به‌ استقبال‌ و دیدار خاندان‌ پیامبر(ص) آمدند. در این‌ایام‌ که‌ در آستانه‌ برگزاری‌ مراسم‌ حج‌ بود بسیاری‌ از مسلمانان‌ از سراسر قلمرو اسلامی‌ به‌ مکه‌ می‌آمدند و این‌ فرصت‌ مناسبی‌ برای‌ امام‌ حسین‌ (ع) و خاندان‌ پیامبر بود تا با مردم‌ صحبت‌ کنند و نسیم‌ آزادی‌ در مکه‌ وزیدن‌ گیرد.

از سوم‌ شعبان‌ تا هشتم‌ ذی‌ الحجه‌ که‌ امام‌ حسین‌ (ع) از مکه‌ به‌ قصد کوفه‌عزیمت‌ نمود بیش‌ از چهارماه‌ در مکه‌ اقامت‌ داشتند. در این‌ مدت‌، مردم‌ گروه‌ گروه‌ با امام‌حسین‌(ع) تماس‌ می‌گرفتند و ابراز وفاداری‌ و حمایت‌ می‌کردند.

در دهم‌ رمضان‌ نامه‌ای‌ از سران‌ و اعیان‌ کوفه‌ به‌ امام‌ حسین‌ (ع) رسید که‌ در آن ‌نامه‌ از امام‌ دعوت‌ شده‌ بود به‌ کوفه‌ برود تا کوفیان‌ به‌ رهبری‌ امام‌ با یزید بجنگند.

امام‌ در پاسخ‌ نامه‌های‌ مکرر سران‌ و مردم‌ کوفه‌، مسلم‌ بن‌ عقیل‌ (پسر عموی‌خود) را به‌ کوفه‌ فرستاد تا میزان‌ صحت‌ گفته‌ کوفیان‌ را به‌ اطلاع‌ امام‌ برساند.

با اعزام‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ به‌ کوفه‌، هجده‌ هزار نفر از مردم‌ کوفه‌ با امام‌ بیعت‌ کردند و مسلم‌ خبر این‌ بیعت‌ و وفاداری‌ را به‌ امام‌ ارسال‌ داشت‌. لیک‌ با تغییر یافتن‌ حاکم‌ کوفه‌ وضع‌ِ مردم‌ نیز تغییر یافت‌. ابن‌ زیاد از طرف‌ یزید بن‌ معاویه‌ به‌ عنوان‌ حاکم‌ کوفه‌ انتخاب‌شد و با فریب‌ و توطئه‌ و قتل‌ و کشتار، مردم‌ِ کوفه‌ را از همراهی‌ با مسلم‌ بازداشت‌ تا جایی ‌که‌ مسلم‌ در یک‌ جنگ‌ نابرابر به‌ تنهایی‌ با سربازان‌ ابن‌ زیاد جنگید و سرانجام‌ دستگیر و به‌ شهادت‌ رسید.

همزمان‌ با این‌ واقعه‌ و مطلع‌ شدن‌ یزید از نهضت‌ امام‌ حسین‌ (ع) و فعالیت‌های‌ایشان‌ سپاهی‌ را به‌ فرماندهی‌ عمر بن‌ سعد جهت‌ دستگیری‌ یا قتل‌ امام‌ حسین‌ (ع) به ‌مکه‌ اعزام‌ نمود و امام‌ (ع) وقتی‌ از ماجرا آگاه‌ شد دیگر نتوانست‌ منتظر رسیدن‌ نامه‌ مسلم ‌بن‌ عقیل‌ باشد و ناچاراً در هشتم‌ ذی‌ حجه‌ مکه‌ را به‌ قصد کوفه‌ ترک‌ نمود.

حرکت‌ کاروان‌ امام‌ از هشتم‌ ذی‌ حجه‌ تا دوم‌ محرم‌ که‌ به‌ کربلا رسید، حرکتی‌ بود برای‌ بیدار نمودن‌ انسان‌های‌ تمامی‌ تاریخ‌. این‌ کاروان‌، منزل‌ به‌ منزل‌ راه‌ می‌سپرد تاآمیزه‌ای‌ از عظمت‌ و عزت‌ و مظلومیت‌ را بر صفحات‌ تاریخ‌ بنگارد و سرانجام‌ این‌ کاروان‌در دهم‌ محرم‌ 61 هجری‌ حماسه‌ای‌ را آفرید، حماسه‌ عشق‌، حماسه‌ هویت‌ انسانی‌،حماسه‌ عاشورا.

روز شمار این‌ حماسه‌، شمارش‌ لحظاتی‌ است‌ که‌ انسان‌هایی‌ عاشق‌ از فراز این‌روزها به‌ معراج‌ رفتند و در هر منزلی‌ از خود خاطره‌ای‌ به‌ جای‌ نهادند، خاطره‌ای‌ که‌ هرقصه‌ آن‌ درسی‌ از عزت‌ نفس‌ و کرامت‌ ذاتی‌ انسان‌ کامل‌ امام‌ حسین‌ (ع) می‌باشد.

روز شمار فاجعه کربلا

پانزدهم‌ رجب‌ 60 ه . ق‌: مرگ‌ معاویه‌ و شروع‌ خلافت‌ یزید بن‌ معاویه‌.

ـ نامه‌ یزید به‌ والی‌ مدینه‌ جهت‌ اخذ بیعت‌ با امام‌ حسین‌ (ع).

اواخر رجب‌ 60 ه . ق‌: رسیدن‌ نامه‌ یزید به‌ والی‌ مدینه‌ و عدم‌ بیعت‌ امام‌ حسین (ع) ‌با یزید.

بیست‌ و هشت‌ رجب‌ 60 ه . ق‌: حرکت‌ امام‌ حسین‌ (ع) از مدینه‌ به‌ سوی‌ مکه‌ (روز یکشنبه‌)

سوم‌ شعبان‌ 60 ه . ق‌: ورود امام‌ حسین‌ (ع) به‌ مکه‌ و سکونت‌ آن‌ حضرت‌ و خاندانش‌ در خانه‌ عباس‌ بن‌ عبدالمطلب‌. (حضور امام‌ در مکه‌ مدت‌ چهار ماه‌ و چند روز بوده‌ است‌).

دهم‌ رمضان‌ 60 ه . ق‌: وصول‌ نامه‌ مردم‌ کوفه‌ به‌ امام‌ حسین‌ توسط‌ عبدالله‌ بن‌سبع‌ الهمدانی‌ و عبدالله‌ بن‌ وال‌ تمیمی‌.

دوازدهم‌ رمضان‌ 60 ه . ق‌: وصول‌ یکصد و پنجاه‌ نامه‌ از کوفه‌ به‌ امام‌ حسین‌ (ع) توسط‌ قیس‌ بن‌ مسهر و عبدالرحمن‌ بن‌ عبدالله‌ و عماره‌ بن‌ عبید.

چهاردهم‌ رمضان‌ 60 ه . ق‌: وصول‌ نامه‌ سران‌ و مردم‌ کوفه‌ به‌ امام‌ حسین‌ (ع)توسط‌ هانی‌ بن‌ هانی‌ السبیعی‌ و سعید بن‌ عبدالله‌ النخعی‌.

پانزدهم‌ رمضان‌ 60 ه . ق‌: حرکت‌ جناب‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ به‌ سوی‌ کوفه‌.

ـ ارسال‌ نامه‌ توسط‌ امام‌ به‌ رؤسای‌ بصره‌.

پنجم‌ شوال‌ 60 ه . ق‌: ورود جناب‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ به‌ کوفه‌ و بیعت‌ هیجده‌ هزار ازمردم‌ کوفه‌ با مسلم‌

هشتم‌ ذی‌ حجه‌ 60 ه . ق‌: ورود عمر بن‌ سعد با لشکری‌ انبوه‌ به‌ مکه‌ برای‌دستگیری‌ امام‌ حسین‌ (ع) (چهارشنبه‌)

ـ حرکت‌ امام‌ از مکه‌ به‌ سوی‌ کوفه‌.

ـ ورود ابن‌ زیاد به‌ کوفه‌ و محاصره‌ قصر ابن‌ زیاد توسط‌ مسلم‌ و یارانش‌.

نهم‌ ذی‌ حجه‌ 60 ه . ق‌: توطئة‌ ابن‌ زیاد و پراکنده‌ شدن‌ یاران‌ مسلم‌ ـ

عاشورا

ـ جنگ‌ مسلم‌ با سپاه‌ ابن‌ زیاد.

ـ هواخواهی‌ عباس‌ بذائی‌ (قره‌داغی‌) از مسلم‌ و شهادت‌ او به‌ دست‌ سربازان‌ ابن‌زیاد.

ـ شهادت‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ و هانی‌ بن‌ عروه‌ در کوفه‌ به‌ دستور ابن‌ زیاد.

ـ فرود آمدن‌ کاروان‌ امام‌ در «ابطح‌» و پیوستن‌ ابن‌ ثبیط‌ بصری‌ و فرزندانش‌ به ‌امام‌.

ـ فرود آمدن‌ کاروان‌ امام‌ حسین‌ در مکانی‌ به ‌نام‌ «تنعیم‌» در دو فرسنگی‌ مکه‌.

ـ فرود آمدن‌ امام‌ در «صِفاح‌» و دیدار فرزدق‌ شاعر با امام‌.

ـ فرود آمدن‌ کاروان‌ امام‌ در «وادی‌ العقیق‌» و پیوستن‌ عون‌ و محمد فرزندان‌حضرت‌ زینب‌ (س‌) به‌ کاروان‌ امام‌.

ـ فرود آمدن‌ امام‌ در «وادی‌ الصّفرا».

ـ فرود کاروان‌ امام‌ در «ذات‌ عِرق‌» و پیوستن‌ گروهی‌ از مسلمانان‌ به‌ امام‌.

ـ فرود کاروان‌ امام‌ در «حاجِر» در ناحیة‌ «بطن‌ الرمه‌» و نوشتن‌ نامه‌ای‌ به‌ مسلم‌ بن‌عقیل‌ و شیعیان‌ کوفه‌ و ارسال‌ آن‌ توسط‌ قیس‌ بن‌ مسهر صیداوی‌.

پانزده‌ ذی‌ حجه‌ 60 ه . ق‌: فرود کاروان‌ امام‌ در «فَیْدْ».

ـ فرود کاروان‌ امام‌ در «اجفُر».

بیست‌ و دوم‌ ذی‌ حجه‌ 60 ه . ق‌: شهادت‌ میثم‌ تمار (صحابه‌ امام‌ علی‌) در کوفه‌توسط‌ ابن‌ زیاد.

ـ ارسال‌ نامه‌ امام‌ به‌ کوفه‌ توسط‌ عبدالله‌ بن‌ یقطر (برادر رضاعی‌ امام‌).

بیست‌ و ششم‌ ذی‌ حجه‌ 60 ه . ق‌: ورود کاروان‌ امام‌ به‌ «زروُد»، نزدیکی‌«خزیمیه‌».

ـ پیوستن‌ «زهیر بن‌ قین‌» به‌ امام‌.

ـ ورود کاروان‌ امام‌ به‌ منطقه «زباله‌» در نزدیکی‌ کوفه‌.

ـ رسیدن‌ خبر شهادت‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ و هانی‌ بن‌ عروه‌ به‌ امام‌.

ـ ورود کاروان‌ امام‌ به‌ «ثعلبیه‌» و توقف‌ شبانه‌ در آن‌جا.

ـ ورود کاروان‌ امام‌ به‌ «القاع‌» ـ

ـ عبور کاروان‌ امام‌ از «درة‌ العقبه‌» در نزدیکی‌ بیابان‌های‌ کوفه‌.

ـ ورود به‌ «شراف‌» و توقف‌ شبانه‌ در آن‌جا.

بیست‌ و هفتم‌ ذی‌ حجه‌ 60 ه . ق‌: روبه‌رویی‌ کاروان‌ امام‌ با سپاه‌ حر بن‌ یزیدریاحی‌.

ـ قرار گرفتن‌ کاروان‌ امام‌ در دامنه‌ کوه‌ «ذو حُسَم‌ْ».

ـ جلوگیری‌ حرّ از حرکت‌ کاروان‌ امام‌ به‌ سوی‌ کوفه‌.

ـ حرکت‌ کاروان‌ امام‌ به‌ منطقه‌ «البیضه‌».

بیست‌ و هشتم‌ ذی‌ حجه‌ 60 ه . ق‌: عبور کاروان‌ امام‌ از «عُذیب‌ِ الهجانات‌».

ـ رسیدن‌ خبر شهادت‌ عبدالله‌ بن‌ یقطر در کوفه‌ به‌ دست‌ ابن‌ زیاد.

ـ عبور کاروان‌ امام‌ از قادسیه‌.

ـ فرود کاروان‌ امام‌ در «قصر بنی‌ مُقاتل‌» و توقف‌ شبانه‌ در آن‌جا.

دوم‌ محرم‌ 61 ه . ق‌: فرود کاروان‌ امام‌ به‌ کربلا (روز پنجشنبه‌).

ـ حرکت‌ عمر بن‌ سعد با لشکری‌ انبوه‌ به‌ کربلا.

سوم‌ محرم‌ 61 ه . ق‌: ورود سپاه‌ عمر بن‌ سعد به‌ کربلا.

ششم‌ محرم‌ 61 ه . ق‌: تجمع‌ بیست‌ هزار سپاهی‌ در سپاه‌ عمر سعد.

ـ رسیدن‌ نامه‌ ابن‌ زیاد به‌ عمر بن‌ سعد مبنی‌ بر بستن‌ راه‌ رودخانه‌ فرات‌ به‌ روی‌کاروان‌ امام‌.

ـ آمادگی‌ گروهی‌ از قبیله‌ بنی‌ اسد برای‌ پیوستن‌ به‌ امام‌ و حمله‌ چهارصد نفر ازسپاه‌ عمر سعد به‌ آن‌ قبیله‌ و کشتار آنان‌.

هشتم‌ محرم‌ 61 ه . ق‌: حرکت‌ حضرت‌ عباس‌ با بیست‌ و هشت‌ نفر [یا سی‌ سوار وبیست‌ پیاده‌ با بیست‌ مشک‌ آب] به‌ طرف‌ رود فرات‌ و آوردن‌ آب‌ بعد از درگیری‌ با مأموران‌عمر بن‌ سعد.

ـ ملاقات‌ شبانه‌ امام‌ با عمر سعد.

ـ صدور فرمان‌ جنگ‌ توسط‌ ابن‌ زیاد.

هم‌ محرم‌ 61 ه . ق‌: حرکت‌ لشکر عمر بن‌ سعد به‌ سوی‌ کاروان‌ امام‌.

ـ مهلت‌ خواستن‌ امام‌ از عمر بن‌ سعد برای‌ یک‌ شب‌.

ـ آوردن‌ امان‌نامه‌ توسط‌ شمر برای‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ و برادرانش‌ و خودداری‌ آنان‌از پذیرفتن‌ امان‌نامه‌.

ـ آماده‌سازی‌ کاروان‌ امام‌ برای‌ جنگ‌ فردا.

دهم‌ محرم‌ 61 ه . ق‌: وقوع‌ فاجعة‌ جانسوز کربلا و شهادت‌ امام‌ حسین‌ (ع) و هفتاد و دو تن‌ از یاران‌ وفادارش‌ (جمعه‌ یا شنبه‌).

ـ غروب‌ دهم‌ محرم‌: غارت‌ خیام‌ امام‌ و آتش‌ زدن‌ آنها.

ـ اسیر گرفتن‌ بازماندگان‌ کاروان‌ امام‌.

ـ اسب‌ تاختن‌ بر جسد شهدا.

ـ فرستادن‌ سر شهدا به‌ کوفه‌.

یازدهم‌ محرم‌ 61 ه . ق‌: حرکت‌ اسرا به‌ سوی‌ کوفه‌.

دوازدهم‌ محرم‌ 61 ه . ق‌: ورود کاروان‌ اسرا به‌ کوفه‌.

ـ سخنرانی‌ حضرت‌ زینب‌ و ام‌ کلثوم‌ و فاطمه‌ در کوچه‌های‌ کوفه‌.

ـ دفن‌ شهدا در کربلا توسط‌ جمعی‌ از مردم‌ قبیله‌ بنی‌ اسد.

ـ سخنرانی‌ ابن‌ زیاد در مسجد کوفه‌ و اعتراض‌ عبدالله‌ عفیف‌ به‌ ابن‌ زیاد ودستگیری‌ و شهادت‌ عبدالله‌، به‌ دستور ابن‌ زیاد.

پانزدهم‌ محرم‌ 61 ه . ق‌: حرکت‌ کاروان‌ اسرا از کوفه‌ به‌ شام‌.

اول‌ صفر 61 ه . ق‌: ورود کاروان‌ اسیران‌ به‌ شام‌ (بعد از هجده‌ روز).

ـ سخنرانی‌ حضرت‌ زینب‌ (س‌) در کاخ‌ یزید.

ـ سخنرانی‌ امام‌ سجاد (ع) در مسجد جامع‌ شام‌.

بیستم‌ صفر 61 ه . ق‌: ورود جابر بن‌ عبدالله‌ انصاری‌ به‌ کربلا برای‌ زیارت‌.

ـ ورود کاروان‌ اسیران‌ به‌ کربلا برای‌ زیارت‌ مزار شهدا.

ـ حرکت‌ از کربلا به‌ مدینه‌.

ـ ورود کاروان‌ اسیران‌ به‌ مدینه‌.

ـ سخنرانی‌ امام‌ سجاد در دروازه‌ مدینه‌.

ـ ورود به‌ مسجد النبی‌ و زیارت‌ حرم‌ مطهر پیامبر.

پانزدهم‌ رجب‌ 62 ه . ق‌: وفات‌ حضرت‌ زینب‌ (س‌).

منازل‌ مسیر کاروان‌ امام‌ از مکه‌ تا کربلا

منزل‌ اول‌: ابطح‌

منزل‌ دوم‌: تنعیم‌

منزل‌ سوم‌: صِفاح‌

منزل‌ چهارم‌: وادی‌ العقیق‌

منزل‌ پنجم‌: وادی‌ الصّفرا

منزل‌ ششم‌: ذات‌ِ عِرق‌

منزل‌ هفتم‌: حاجِر

منزل‌ هشتم‌: فَید

منزل‌ نهم‌: اِجفَر

منزل‌ دهم‌: خُزَیمیّه‌

منزل‌ یازدهم‌: شقوق‌

منزل‌ دوازدهم‌: زرود

منزل‌ سیزدهم‌: ثعلبیه‌

منزل‌ چهاردهم‌: زباله‌

منزل‌ پانزدهم‌: القاع‌

منزل‌ شانزدهم‌: عقبه‌

منزل‌ هفدهم‌: قرعاء

منزل‌ هجدهم‌: مغیثه‌

منزل‌ نوزدهم‌: شراف‌

منزل‌ بیستم‌: ذَوحُسُم‌

منزل‌ بیست‌ و یکم‌: البیضه‌

منزل‌ بیست‌ و دوم‌: عُذیب‌ الهجانات‌

منزل‌ بیست‌ و سوم‌: قصر بنی‌ مقاتل‌

منزل‌ بیست‌ و چهارم‌: نینوا

منزل‌ بیست‌ و پنجم‌: کربلا

نواب‌ راجی‌

________________________________________

منابع‌:

1ـ با کاروان‌ امام‌ حسین‌ (ع) از مدینه‌ تا کربلا، بهاء الدین‌ قهرمانی‌ نژاد شائق‌، انتشارات‌شکوری‌، قم‌، 1378 ش‌.

2ـ پیام‌آور عاشورا، سید عطاءالله‌ مهاجرانی‌، انتشارات‌ اطلاعات‌، تهران‌، چاپ‌ چهارم‌،1376 ش‌.

3ـ تحقیق‌ درباره‌ اول‌ اربعین‌ حضرت‌ سید الشهداء، سید محمد علی‌ قاضی‌ طباطبائی‌،تبریز، چاپ‌ دوم‌، 1397 ه . ق‌.

4ـ حماسه‌سازان‌ کربلا، محمد سماوی‌، ترجمه‌: عقیقی‌ بخشایشی‌، دفتر نشر نوید اسلام‌،قم‌، 1369 ش‌.

5ـ خورشید بر نیزه‌، دکتر نورالله‌ حسین‌خانی‌، انتشارات‌ مسعی‌ ـ نشر خیرالله‌، تهران‌، چاپ‌اول‌، 1379 ش‌.

6ـ لهوف‌، سید بن‌ طاووس‌، ترجمه‌: دکتر عقیقی‌ بخشایشی‌، دفتر نشر نوید اسلام‌، قم‌،چاپ‌ چهارم‌، 1378 ش‌..  

7- راهنماى تبلیغ ؛ از طر یق سایت بنیاد اندیشه اسلامی   


زیارت عاشورا ، علل اهمیت و آثار آن

 

  یا حسین مظلوم  
 
 


 
 


 
 
 

اهمیت زیارت عاشورا



علت اهمیت زیارت عاشورا و فواید آن چیست؟

درباره زیارت حضرت سیدالشهدا روایات فراوانى وجود دارد(1) و در خصوص زیارت عاشوراى معروف، احادیث متعددى از امام باقر و امام صادق علیهما‏السلام نقل شده است.(2) امام باقر علیه‏السلام این زیارت را به یکى از اصحابش به نام «علقمة بن محمد حضرى» آموزش داده است.

از آن جا که زیارت، نوعى اعلام موضع و مشخص کردن خط فکرى است و آثار سازنده عجیبى دارد، آن چه به عنوان متن زیارتى خوانده مى‏شود، از نظر محتوا و جهت‏دهى، از حساسیتى ویژه برخوردار است. به همین جهت، ائمه علیهم‏السلام با آموختن نحوه زیارت به یاران خود، به این عمل سازنده جهت و غناى بیشترى بخشیده‏اند؛ به گونه‏اى که زیارت‏نامه‏هاى رسیده از معصومان علیهم‏السلام - مانند زیارت جامعه کبیره، عاشورا، آل یاسین و ناحیه مقدسه - گنجینه‏اى از تعالیم و آموزش‏هاى عالى آنان است.

زیارت عاشورا - که از تعالیم امام باقر علیه‏السلام است - به سبب آثار سازنده فردى و اجتماعى و بیان مواضع فکرى و عقیدتى شیعه و نشانه گرفتن خط انحراف، اهمیت ویژه‏اى دارد. شمارى از دستاوردهاى این زیارت عبارت است از:


1. ایجاد پیوند معنوى با خاندان عصمت و تشدید علاقه و محبت به آنان

این محبت موجب مى‏شود که زائر، آن بزرگان را الگوى خویش سازد و در جهت همسویى فکرى و عملى با آنان بکوشد؛ همچنان که در قسمتى از زیارت، از خدا مى‏خواهد که زندگى و مرگش را یک‏سره همانند آنان قرار دهد؛«اللهم اجعل محیاى محیا محمد و آل محمد و مماتى ممات محمد و آل محمد.»

از آن جا که این محبت به خاطر خداوند است - و خاندان عصمت از آن جهت که‏ الهى و منسوب به اویند، محبوب واقع شده‏اند - مایه تقّرب به خداوند است. در قسمتى از این زیارت چنین مى‏خوانیم:«اللهم انى اتقرب الیک بالموالاة لنبیک و آل نبیک.»


2. پیدایش روحیه ظلم ستیزى در زائر

تکرار لعن و نفرین بر ستمگران در این زیارت، موجب پیدایش روحیه ظلم‏ستیزى در زائر مى‏شود. او با اعلام برائت و نفرت از ستمگران و ابراز محبت به پیروان حق و دوستان خاندان عصمت، پایه‏هاى ایمان دینى خود را مستحکم مى‏کند. مگر ایمان چیزى جز حب و بغض در راه خداست؛ «هل الایمان الاّ الحب و البغض»؟ مومن واقعى در برابر ستم، بى‏موضع نیست؛ از ستمگر، نفرت و انزجار آشکارى دارد و با مظلوم و جبهه حق، اعلام همراهى مى‏کند؛«یا ابا عبدالله! انى سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم.»


3. دورى جستن از خط انحراف

در این زیارت، ریشه‏هاى ظلم هدف قرار مى‏گیرد؛ «فلعن الله امةً اسّست اساس الظلم و الجور علیکم اهل البیت و لعن الله امة دفعتکم عن مقامکم و ازالتکم عن مراتبکم التى رتّبکم الله فیها.» ستمى که در عاشورا تحقق یافت، در قلب تاریخ ستم، ریشه دارد. این ظلم، یک حلقه از حلقه‏هاى ستمى است که با انحراف مسیر اصیل خلافت آغاز شد.


4. الهام گرفتن، درس آموختن و الگو قرار دادن اسوه‏هاى هدایت

در این زیارت آمده است: «فاسئل الله الذى اکرمنى بمعرفتکم و معرفة اولیائکم و رزقنى البرائة من اعدائکم، ان یجعلنى معکم فى الدنیا و الآخرة و ان یثبّت لى عندکم قدم صدق فى الدنیا و الاخرة.» زائر پس از آن که به حق معرفت پیدا کرد و ستم و ستمگر را شناخت و از آنان دورى جست، با ثبات قدم در مکتب خاندان عصمت و پیروى عملى از آنان، خود را در مسیر سعادت دنیا و آخرت قرار مى‏دهد؛ یعنى، اسوه‏ها و الگوهاى هدایت را - که از سوى خداوند منصوب شده‏اند - سرمشق خود قرار مى‏دهد و همگامى با آنان را مى‏طلبد.


5. ترویج روحیه شهادت‏طلبى و ایثار و فداکارى در راه خدا.

6. احیاى مکتب و راه و هدف خاندان عصمت.


پى‏نوشت‌ها:

1. ابن قولویه، کامل الزیارات، ص180.

2. مجلسى، بحارالانوار، ج101، ص290/ سید بن طاووس، اقبال الاعمال، ص38/ شیخ طوسى، مصباح المتهجد، صص 538، 542 و 547 .

منبع: مجله پرسمان، شماره 31 .

  در صورت تمایل با نام شما در سایت درج می شود

 

خلاصه ای از زندگانی امام حسین علیه السلام

 

خلاصه ای از زندگانی امام حسین علیه السلامولادت

در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت (1) دومین فرزند برومند حضرت على وفاطمه , که درود خدا بر ایشان باد, در خانه وحى و ولایت چشم به جهان گشود. چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى اسلام (ص ) رسید, به خانه حضرت على (ع ) و فاطمه (س ) آمد و اسما (2) را فرمود تا کودک را بیاورد.اسما او را در پارچه اى سپید پیچید و خدمت رسول اکرم (ص ) برد, آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت.(3)
به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش , امین وحى الهى , جبرئیل  فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا, این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبیر) (4) که به عربى (حسین ) خوانده می شود نام بگذار.(5)چون على براى تو به سان هارون براى موسى بن عمران است , جز آن که تو خاتم پیغمبران هستى .و به این ترتیب نام پرعظمت حسین از جانب پروردگار, براى دومین فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد.
به روز هفتم ولادتش , فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد, گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقیقه (6) کشت , و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موى سر او نقره صدقه داد. (7)

حسین (ع ) و پیامبر (ص )

از ولادت حسین بن على (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد, مردم از اظهار محبت و لطفى که پیامبر راستین اسلام (ص ) درباره حسین (ع ) ابراز میداشت , به بزرگوارى و مقام شامخ پیشواى سوم آگاه شدند.
سلمان فارسى می گوید: دیدم که رسول خدا (ص ) حسین (ع ) را بر زانوى خویش نهاده او را می بوسید و می فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى , تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى , تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاى خدایى که نُه نفرند و خاتم ایشان ,قائم ایشان (امام زمان عج ) می باشد. (8)
انس بن مالک روایت می کند: وقتى از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می دارى , فرمود: حسن و حسین را, (9) بارها رسول گرامى حسن (ع ) و حسین (ع ) را به سینه می فشرد وآنان را می بویید و می بوسید. (10)
ابوهریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است , در عین حال اعتراف می کند که : رسول اکرم را دیدم که حسن و حسین را بر شانه هاى خویش نشانده بود و به سوى مامی آمد, وقتى به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته , و هر که با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است.(11)عالیترین, صمیمیترین و گویاترین رابطه معنوى و ملکوتى بین پیامبر و حسین را میتوان در این جمله رسول گرامى اسلام(ص )خواند که فرمود:حسین از من و من ازحسینم (12)

حسین (ع ) با پدر

شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپرى شد, و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم از جهان فروبست و به لقاى پروردگار شتافت , مدت سى سال با پدر زیست . پدرى که جز به انصاف حکم نکرد , و جز به طهارت و بندگى نگذرانید , جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت . پدرى که در زمان حکومتش لحظه اى او را آرام نگذاشتند ,همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند...
در تمام این مدت , با دل و جان از اوامر پدر اطاعت می کرد, و در چند سالى که حضرت على (ع ) متصدى خلافت ظاهرى شد, حضرت حسین (ع ) در راه پیشبرد اهداف اسلامى , مانند یک سرباز فداکار، همچون برادر بزرگوارش می کوشید, و در جنگهاى جمل , صفین و نهروان شرکت داشت.(13)
به این ترتیب , از پدرش امیرالمؤمنین(ع ) و دین خدا حمایت کرد و حتى گاهى در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض می کرد. در زمان حکومت عمر, امام حسین (ع ) وارد مسجد شد, خلیفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کرد که سخن میگفت. بی درنگ از منبر بالا رفت و فریاد زد: از منبرپدرم فرود آى .... (14)

امام حسین (ع ) با برادر

پس از شهادت حضرت على (ع ), به فرموده رسول خدا (ص ) و وصیت امیرالمؤمنین (ع ) امامت و رهبرى شیعیان به حسن بن على (ع ), فرزند بزرگ امیرالمؤمنین (ع ), منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامین پیشوایشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسین (ع ) که دست پرورد وحى محمدى و ولایت علوى بود, همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتى بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ , امام حسن (ع ) مجبور شد که با معاویه صلح کند و آن همه ناراحتی ها را تحمل نماید, امام حسین (ع ) شریک رنج هاى برادر بود و چون میدانست که این صلح به صلاح اسلام و مسلمین است , هرگز اعتراض به برادر نداشت .
حتى یک روز که معاویه , در حضور امام حسن (ع ) وامام حسین (ع ) دهان آلوده اش را به بدگویى نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان امیرمؤمنان (ع ) گشود, امام حسین (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوى معاویه بشکند و سزاى ناهنجاریش را به کنارش بگذارد, ولى امام حسن (ع ) او را به سکوت و خاموشى فراخواند, امام حسین (ع ) پذیرا شد و به جایش بازگشت , آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاویه برآمد, و با بیانى رسا و کوبنده خاموشش ساخت . (15)

امام حسین (ع ) در زمان معاویه

چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنیا رحلت فرمود, به گفته رسول خدا (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و وصیت حسن بن على (ع ) امامت و رهبرى شیعیان به امام حسین (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبرى جامعه گردید. امام حسین (ع ) می دید که معاویه با اتکا به قدرت اسلام , بر اریکه حکومت اسلام به ناحق تکیه زده , سخت مشغول تخریب اساس جامعه اسلامى و قوانین خداوند است و از این حکومت پوشالى مخرب به سختى رنج می برد, ولى نمی توانست دستى فراز آورد وقدرتى فراهم کند تا او را از جایگاه حکومت اسلامى پایین بکشد, چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نیز وضعى مشابه او داشت.
امام حسین (ع ) می دانست اگر تصمیمش را آشکار سازد و به سازندگى قدرت بپردازد, پیش از هر جنبش و حرکت مفیدى به قتلش می رسانند, ناچار دندان بر جگر نهاد و صبررا پیشه ساخت که اگر بر می خاست , پیش از اقدام به دسیسه کشته می شد, از این کشته شدن هیچ نتیجه اى گرفته نمی شد. بنابراین تا معاویه زنده بود, چون برادر زیست و علم مخالفت هاى بزرگ نیفراخت , جز آن که گاهى محیط و حرکات و اعمال معاویه را به باد انتقاد می گرفت و مردم رابه آینده نزدیک امیدوار می ساخت که اقدام مؤثرى خواهد نمود.
در تمام طول مدتى که معاویه از مردم براى ولایتعهدى یزید, بیعت می گرفت , حسین به شدت با اومخالفت کرد, و هرگز تن به بیعت یزید نداد و ولیعهدى او را نپذیرفت و حتى گاهى سخنانى تند به معاویه گفت و یا نامه اى کوبنده براى او نوشت .(16) معاویه هم در بیعت گرفتن براى یزید, به او اصرارى نکرد و امام (ع ) همچنین بود و ماند تا معاویه درگذشت ...

قیام حسینى

یزید پس از معاویه بر تخت حکومت اسلامى تکیه زد و خود را امیرالمؤمنین خواند و براى این که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبیت کند, مصمم شد براى نامداران و شخصیتهاى اسلامى پیامى بفرستد و آنان را به بیعت با خویش بخواند. به همین منظور, نامه اى به حاکم مدینه نوشت و در آن یادآور شد که براى من از حسین (ع )بیعت بگیر و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان .
حاکم این خبر را به امام حسین (ع )رسانید و جواب مطالبه نمود. امام حسین (ع ) چنین فرمود: انا لله و انا الیه راجعون و على الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل یزید.(17) آن گاه که افرادى چون یزید, (شرابخوار و قمارباز و بی ایمان و ناپاک که حتى ظاهر اسلام را هم مراعات نمی کند) بر مسند حکومت اسلامى بنشیند, باید فاتحه اسلام را خواند.(زیرا این گونه زمامدارها با نیروى اسلام و به نام اسلام , اسلام را از بین میبرند.)
امام حسین (ع ) می دانست اینک که حکومت یزید را به رسمیت نشناخته است , اگر در مدینه بماند به قتلش می رسانندش, لذا به امر پروردگار, شبانه و مخفى از مدینه به سوى مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه , همراه با سرباز زدن او از بیعت یزید, در بین مردم مکه و مدینه انتشار یافت , و این خبر تا به کوفه هم رسید. کوفیان ازامام حسین (ع ) که در مکه به سر می برد دعوت کردند تا به سوى آنان آید و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقیل , پسر عموى خویش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفى را از نزدیک ببیند و برایش بنویسد. مسلم به کوفه رسید و با استقبال گرم و بی سابقه اى روبرو شد, هزاران نفر به عنوان نایب امام (ع ) با او بیعت کردند, و مسلم هم نامه اى به امام حسین (ع ) نگاشت و حرکت فورى امام (ع ) را لازم گزارش داد.
هر چند امام حسین (ع ) کوفیان را به خوبى می شناخت , و بی وفایى و بی دینیشان را در زمان حکومت پدر و برادر دیده بود و می دانست به گفته ها و بیعتشان با مسلم نمی توان اعتماد کرد, و لیکن براى اتمام حجت و اجراى اوامر پروردگار تصمیم گرفت که به سوى کوفه حرکت کند.با این حال تا هشتم ذیحجه , یعنى روزى که همه مردم مکه عازم رفتن به منى بودند (18) و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام می خواست خود را به مکه برساند, آن حضرت در مکه ماند و در چنین روزى با اهل بیت و یاران خود, از مکه به طرف عراق خارج شد و با این کار هم به وظیفه خویش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پیغمبر امت , یزید را به رسمیت نشناخته و با او بیعت نکرده ,بلکه علیه او قیام کرده است .
یزید که حرکت مسلم را به سوى کوفه دریافته و از بیعت کوفیان با او آگاه شده بود, ابن زیاد را (که از پلیدترین یاران یزید و از کثیفترین طرفداران حکومت بنى امیه بود) به کوفه فرستاد.ابن زیاد از ضعف ایمان و دورویى و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهدید وارعاب , آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت , و مسلم به تنهایى با عمال ابن زیاد به نبرد پرداخت , و پس از جنگى دلاورانه و شگفت , با شجاعت شهید شد.(سلام خدا بر او باد).و ابن زیاد جامعه دورو و خیانتکار و بی ایمان کوفه را علیه امام حسین (ع ) برانگیخت , و کار به جایى رسید که عده اى از همان کسانى که براى امام (ع ) دعوتنامه نوشته بودند, سلاح جنگ پوشیدند و منتظر ماندند تا امام حسین (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام حسین (ع ) از همان شبى که از مدینه بیرون آمد, و در تمام مدتى که در مکه اقامت گزید, و در طول راه مکه به کربلا, تا هنگام شهادت , گاهى به اشاره , گاهى به صراحت , اعلان میداشت که : مقصود من از حرکت , رسوا ساختن حکومت ضد اسلامى یزید وبرپاداشتن امر به معروف و نهى از منکر و ایستادگى در برابر ظلم و ستمگرى است وجز حمایت قرآن و زنده داشتن دین محمدى هدفى ندارم . و این مأموریتى بود که خداوند به او واگذار نموده بود, حتى اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسیرى خانواده اش اتمام پذیرد.
رسول گرامى (ص ) و امیرمؤمنان (ع ) و حسن بن على (ع ) پیشوایان پیشین اسلام , شهادت امام حسین (ع ) را بارها بیان فرموده بودند. حتى در هنگام ولادت امام حسین (ع ),رسول گرانمایه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده بود. (19) و خود امام حسین (ع ) به علم امامت میدانست که آخر این سفر به شهادتش می انجامد, ولى او کسى نبود که در برابر دستور آسمانى و فرمان خدا براى جان خود ارزشى قائل باشد, یا از اسارت خانواده اش واهمه اى به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را و شهادت را سعادت می پنداشت . (سلام ابدى خدا بر او باد) .
خبر شهادت حسین (ع ) در کربلا به قدرى در اجتماع اسلامى مورد گفتگو واقع شده بود که عامه مردم از پایان این سفر مطلع بودند. چون جسته و گریخته , از رسول الله (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و امام حسن بن على (ع ) و دیگر بزرگان صدر اسلام شنیده بودند. بدین سان حرکت امام حسین (ع ) با آن درگیری ها و ناراحتی ها احتمال کشته شدنش را در اذهان عامه تشدید کرد. به ویژه که خود در طول راه می فرمود: من کان باذلا فینا مهجته و موطنا على لقاء الله نفسه فلیرحل معنا. (20) هر کس حاضر است در راه ما از جان خویش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد,همراه ما بیاید. و لذا در بعضى از دوستان این توهم پیش آمد که حضرتش را از این سفر منصرف سازند، غافل از این که فرزند على بن ابى طالب (ع ) امام و جانشین پیامبر, و از دیگران به وظیفه خویش آگاه تر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده، دست نخواهد کشید.
بارى امام حسین (ع ) با همه این افکار و نظریه ها که اطرافش را گرفته بود به راه خویش ادامه داد, و کوچکترین خللى در تصمیمش راه نیافت .سرانجام  رفت , و شهادت را دریافت . نه خود تنها, بلکه با اصحاب و فرزندان که هر یک ستاره اى درخشان در افق اسلام بودند, رفتند و کشته شدند, و خون هایشان شن هاى گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد یزید (باقیمانده بسترهاى گناه آلود خاندان امیه ) جانشین رسول خدا نیست , و اساسا اسلام از بنى امیه و بنى امیه از اسلام جداست .
راستى هرگز اندیشیده اید اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرین حسین (ع ) به وقوع نمی پیوست و مردم یزید را خلیفه پیغمبر (ص ) می دانستند, و آن گاه اخبار دربار یزید و شهوت رانی هاى او و عمالش را می شنیدند, چقدر از اسلام متنفر می شدند, زیرا اسلامى که خلیفه پیغمبرش یزید باشد, به راستى نیز تنفرآور است ... و خاندان پاک حضرت امام حسین (ع ) نیز اسیر شدند تا آخرین رسالت این شهادت رابه گوش مردم برسانند.و شنیدیم و خواندیم که در شهرها, در بازارها, در مسجدها, در بارگاه متعفن پسر زیاد و دربار نکبت بار یزید, هماره و همه جا دهان گشودند وفریاد زدند, و پرده زیباى فریب را از چهره زشت و جنایتکار جیره خواران بنى امیه برداشتند و ثابت کردند که یزید سگباز وشرابخوار است , هرگز لیاقت خلافت ندارد و این اریکه اى که او بر آن تکیه زده جایگاه او نیست . سخنانشان رسالت شهادت حسینى را تکمیل کرد, طوفانى در جانها برانگیختند, چنان که نام یزید تا همیشه مترادف با هر پستى و رذالت و دنائت گردید و همه آرزوهاى طلایى و شیطانیش چون نقش بر آب گشت .
نگرشى ژرف میخواهد تا بتوان بر همه ابعاد این شهادت عظیم و پرنتیجه دست یافت . از همان اوان شهادتش تا کنون , دوستان و شیعیانش , و همه آنان که به شرافت و عظمت انسان ارج می گذارند, همه ساله سالروز به خون غلتیدنش را, سالروز قیام و شهادتش را با سیاهپوشى و عزادارى محترم می شمارند, و خلوص خویش را با گریه بر مصایب آن بزرگوار ابراز میدارند. پیشوایان معصوم ما, هماره به واقعه کربلا و به زنده داشتن آن عنایتى خاص داشتند. غیر از این که خود به زیارت مرقدش می شتافتند و عزایش را بر پا می داشتند, در فضیلت عزادارى و محزون بودن براى آن بزرگوار, گفتارهاى متعددى ایراد فرموده اند.
ابوعماره گوید: روزى به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسیدم , فرمود اشعارى درسوگوارى حسین براى ما بخوان . وقتى شروع به خواندن نمودم صداى گریه حضرت برخاست , من می خواندم و آن عزیز می گریست , چندان که صداى گریه از خانه برخاست . بعد از آن که اشعار را تمام کردم , امام (ع ) در فضلیت و ثواب مرثیه و گریاندن مردم بر امام حسین (ع ) مطالبى بیان فرمود. (21)
نیز از آن جناب است که فرمود: گریستن و بی تابى کردن در هیچ مصیبتى شایسته نیست مگر در مصیبت حسین بن على , که ثواب و جزایى گرانمایه دارد. (22) باقرالعلوم , امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم که یکى از اصحاب بزرگ او است فرمود: به شیعیان ما بگویید که به زیارت مرقد حسین بروند, زیرا بر هر شخص باایمانى که به امامت ما معترف است , زیارت قبر اباعبدالله لازم میباشد. (23)
امام صادق (ع ) می فرماید: ان زیارة الحسین علیه السلام افضل ما یکون من الاعمال . همانا زیارت حسین (ع ) از هر عمل پسندیده اى ارزش و فضیلتش بیشتر است . (24) زیرا که این زیارت در حقیقت مدرسه بزرگ و عظیم است که به جهانیان درس ایمان و عمل صالح می دهد و گویى روح را به سوى ملکوت خوبی ها و پاکدامنی ها و فداکاری ها پرواز می دهد. هر چند عزادارى و گریه بر مصایب حسین بن على (ع ), و مشرف شدن به زیارت قبرش و بازنمایاندن تاریخ پرشکوه و حماسه ساز کربلایش ارزش و معیارى والا دارد, لکن باید دانست که نباید تنها به این زیارت ها و گریه ها و غم گساریدن اکتفا کرد, بلکه همه این تظاهرات , فلسفه دیندارى , فداکارى و حمایت از قوانین آسمانى را به ما گوشزدمینماید, و هدف هم جز این نیست , و نیاز بزرگ ما از درگاه حسینى آموختن انسانیت و خالى بودن دل از هر چه غیر از خداست میباشد, و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضیه بپردازیم , هدف مقدس حسینى به فراموشى می گراید.

-----------------------------------------------------------

پی نوشتها:

 (1) در سال و ماه و روز ولادت امام حسین (ع ) اقوال دیگرى هم گفته شده است , ولى ما قول مشهور بین شیعه را نقل کردیم . ر. به . ک . اعلام الورى طبرسى , ص 213.
(2) احتمال دارد منظور از اسما, دختر یزید بن سکن انصارى باشد. ر. به . ک . اعیان الشیعه , جزء 11 , ص 167.
(3) امالى شیخ طوسى , ج 1, ص 377.
(4) شبر بر وزن حسن , و شبیر بر وزن حسین , و مبشر بر وزن محسن , نام پسران هارون بوده است و بوده است و پیغمبر اسلام (ص ) فرزندان خود حسن و حسین و محسن را به این سه نام نامیده است - تاج العروس , ج 3 , ص 389, این سه کلمه در زبان عبرى همان معنى رادارد که حسن و حسین و محسن در زبان عربى دارد - لسان العرب , ج 66, ص 60.
(5) معانى الاخبار, ص 57.
(6) در منابع اسلامى درباره عقیقه سفارش فراوان شده و براى سلامتى فرزند بسیارمؤثر دانسته شده است . ر. به . ک . وسائل الشیعه , ج 15, ص 143 به بعد.
(7) کافى , ج 6, ص 33.
(8) مقتل خوارزمى , ج 1, ص 146 - کمال الدین صدوق , ص 152.
(9) سنن ترمذى , ج 5, ص 323.
(10) ذخائر العقبى , ص 122.
(11) الاصابه , ج 11, ص 30.
(12) سنن ترمذى , ج 5, ص 324 - در این قسمت روایاتى که در کتابهاى اهل تسنن آمده است نقل شد تا براى آنها هم سندیت داشته باشد.
(13) الاصابه , ج 1, ص 333.(14) تذکرة الخواص ابن جوزى , ص 34 - الاصابه , ج 1, ص 333, آن طور که بعضى ازمورخین گفتهاند این موضوع تقریبا در سن ده سالگى امام حسین (ع ) اتفاق افتاده است .
(15) ارشاد مفید, ص 173.
(16) رجال کشى , ص 94 - کشف الغمة , ج 2, ص 206.
(17) مقتل خوارزمى , ج 1, ص 184 - لهوف , ص 20.
(18) روز هشتم ماه ذیحجه مستحب است که حاجیها به منى بروند, و در آن زمان به این حکم استحبابى عمل میکردند, ولى در زمان ما مرسوم شده است که از روز هشتم یکسره به عرفات میروند.
(19) کامل الزیارات , ص 68 به بعد - مشیر الاحزان , ص 9.
(20) لهوف , ص 53.
(21) کامل الزیارات , ص 105.
(22) کامل الزیارات , ص 101.
(23) کامل الزیارات , ص 121.
(24) کامل الزیارات , ص 147.