سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اعجاز علمی قرآن

اعجاز علمى قرآن کریم

آیةالله محمد هادى معرفت

رتق و فتق آسمان‏ها و زمین


او لم یر الذین کفروا ان السماوات و الارض کانتا رتقا ففتقناهما  <رتق‏»به معناى‏<به‏هم پیوسته‏»و<فتق‏»به معناى‏<از هم گسسته‏»است.در این آیه آمده است که‏آسمان‏ها و زمین به هم پیوسته بوده‏اند و سپس از هم گسسته شدند.


مفسران در این پیوسته بودن و گسسته شدن زمین و آسمان‏ها اختلاف نظرداشته‏اند.بیش‏تر بر این نظر بوده‏اند که مقصود از به هم پیوستگى و گسسته شدن،همان گشوده شدن درهاى آسمان و ریزش باران است، ففتحنا ابواب السماء بماءمنهمر  ،پس درهاى آسمان را با آبى ریزان گشودیم‏».و نیز شکافتن زمین و روییدن‏گیاه،چنان چه مى‏فرماید: ثم شققنا الارض شقا فانبتنا فیها حبا  ،زمین را شکافتیم وپس در آن،دانه رویانیدیم‏».علامه طبرسى گوید:<و این معنا از دو امام(ابو جعفرباقر و ابو عبد الله صادق علیهما السلام روایت‏شده است  ،در<روضه کافى‏»روایتى ضعیف‏السند از امام باقر علیه السلام است و در تفسیر قمى روایتى که اتصال سندى ندارد ازامام صادق علیه السلام روایت‏شده است  .


تفسیر دیگرى در این باره شده که آسمان‏ها و زمین ابتدا به هم پیوسته بودندسپس از هم جدا گشته و به این صورت در آمده‏اند. چنان چه در سوره‏<فصلت‏»


مى‏خوانیم: ثم استوى الى السماء و هى دخان فقال لها و للارض ائتیا طوعا او کرها قالتااتینا طائعین.فقضاهن سبع سماوات  ، [خداوند]هنگامى که به آفرینش آسمان روى‏آورد،آسمان‏ها به صورت دودى-توده گازى-بودند.آن گاه به زمین و آسمان فرمان‏داد که به صورت جدا از هم حضور یابند-چه بخواهند و چه بخواهند-(یعنى یک‏فرمان تکوینى بود)،آن‏ها[به زبان حال]گفتند:فرمان پذیر آمدیم.سپس هفت‏آسمان را این چنین استوار ساخت‏».


مطلب مذکور در آیه فوق مبین یک حقیقت علمى است که دانش روز،کم و بیش‏به آن پى برده است و آن این است که منشا جهان مادى به صورت یک توده گازى‏بوده است.بدین ترتیب واژه‏<دخان‏»در کلمات عرب،دقیق‏ترین تعبیر از ماده‏نخستین ساختار جهان است.


مولا امیر مؤمنان-مکررا-در نهج البلاغه به همین حقیقت علمى که آیه کریمه به‏آن اشارت دارد،تصریح فرموده است.در اولین خطبه نهج البلاغه-که درباره‏آفرینش جهان است-مى‏خوانیم:<ثم انشا سبحانه فتق الاجواء و شق الارجاء وسکائک الهواء...ثم فتق ما بین السماوات العلى فملاهن اطوارا من ملائکته،سپس‏خداوند فضاهاى شکافته و کرانه‏هاى کافته و هواى به آسمان و زمین راه یافته راپدید آورد...آن گاه میان آسمان‏هاى زبرین را بگشود و از گونه گون فرشتگان پرنمود».در خطبه 211 مى‏فرماید:<ففتقها سبع سماوات بعد ارتتاقها،آن‏ها را از هم‏شکافت پس از آن که به هم پیوسته بودند».


علامه مجلسى-در شرح روضه کافى-پس از نقل دو روایت‏سابق الذکرمى‏فرماید:<این دو روایت،بر خلاف آن چیزى است که از مولا امیر مؤمنان علیه السلام‏رسیده است‏»  .در این باره تفصیلا سخن گفته‏ایم  .


 


نقش کوه‏ها در استوارى زمین


در نه جاى قرآن از کوه‏ها با تعبیر<رواسى‏»یاد شده است  جعلنا فى الارض‏رواسى ان تمید بهم  ،و کوه‏ها را در زمین پا بر جا و استوار نهادیم تا مبادا[زمین]آنان[مردم]را تکان دهد و بلرزاند».


اساسا تعبیر از کوه‏ها به‏<رواسى‏»بدان جهت است که‏<ثابت‏هایى‏»هستند که برریشه‏هاى مستحکم استوار مى‏باشند و از ماده‏<رست السفینة‏»گرفته شده،به معناى‏لنگر انداختن کشتى است که به وسیله این لنگرها در تلاطم آب‏هاى دریا استوار وپا بر جا مى‏ماند.از این رو،کوه‏ها هم چون لنگرهایى هستند که زمین را در گردش‏ها وچرخش‏هاى خود،از لرزش و تکان باز مى‏دارد.


هم چنین از کوه‏ها به‏<اوتاد»تعبیر شده،به معناى میخ‏ها،که زمین را از هم پاشى‏و فرو ریزى نگاه مى‏دارد و الجبال اوتادا  .


مولا امیر مؤمنان در این زمینه گفتارى دارد،که به خوبى تعابیر اعجاز گونه قرآن راروشن مى‏سازد.مى‏فرماید:


<و جبل جلا میدها،و نشوز متونها و اطوادها،فارساها فى مراسیها،و الزمهامقراراتها.فمضت رؤوسها فى الهواء،و رست اصولها فی الماء.فانهد جبالها عن‏سهولها،و اساخ قواعدها فى متون اقطارها و مواضع انصابها.فاشهق قلالها،و اطال‏انشازها،و جعلها للارض عمادا، و ارزها فیها اوتادا.فسکنت على حرکتها من ان‏تمید باهلها،او تسیخ بحملها،او تزول عن مواضعها.فسبحان من امسکها بعدموجان میاهها  ،هم راه با سرشتن صخره‏هاى بزرگ زمین و بر آمدن دل این صخره‏هاو قله‏هاى بلند سر به فلک کشیده،در جاى گاه‏هاى خود استواریشان بخشید.پس‏قله‏ها را در هوا به بلندا برد و ریشه‏هاى شان را در آب فرو کشید.بدین سان خداوندکوه‏ها را با بلنداشان از دشت‏ها جدا ساخت و پایه‏هاى شان را چونان ریشه درختان‏در زمین‏هاى پیرامون و مواضع نصبشان،در اعماق زمین نفوذشان داد.کوه‏ها را باقله‏هایى بس بلند و سلسله‏هایى به هم پیوسته و دراز،تکیه‏گاه زمین ساخت وچونان میخ‏ها بر آن بکوفت. چنین است که زمین به رغم حرکات گوناگونى که دارد،براى ساکنانش از لرزش و تکان نگاه داشته شد و از فرو در کشیدن بار خود، بازداشته شد و از لغزش از جاى گاه خود در امان ماند.پس بزرگ است‏خداوندى که‏زمین را به رغم تلاطم امواج خروشان آب‏هاى آن،چنین استوار نگاه داشت‏».


در بخشى از این گفتار درربار آمده:<زمین به رغم حرکت‏هاى خود از لغزش ولرزش و فرو پاشیدگى نگاه داشته شد.»از این گفتار سه نکته به دست مى‏آید:


1- زمین داراى حرکت‏هاى گوناگون است،ولى به رغم این حرکت‏ها آرامش وتعادل خود را حفظ کرده است.


2- پوسته زمین مستحکم است و از هم نمى‏گسلد و لایه‏هایش گسسته نمى‏شود،تا ساکنان و بارهایش را در درون خود فرو نکشد.


3- زمین در حرکت وضعى و انتقالى و برخى حرکت‏هاى دیگر،آرام و استواراست و از مدارهایى که به طور منظم در آن مى‏گردد، بیرون نمى‏افتد.


این گونه نکته‏ها امروزه مورد تایید اکتشافات و پژوهش‏هاى علمى قرارگرفته است.این اثر بزرگ کوه‏ها-که حیات را بر پهناى زمین میسر ساخته است‏به دلیل آن است که سلسله کوه‏هاى پراکنده در پوسته سخت زمین،همانند کمربندزنجیره‏اى اطراف زمین را در بر گرفته‏اند.


اکنون بهتر مى‏توانیم به ظرافت و دقت فرموده امام علیه السلام در خطبه یکم نهج البلاغه‏پى ببریم،که به جاى کلمه جبال(کوه‏ها) واژه صخور(صخره‏ها)را به کار برده‏<و وتدبالصخور میدان ارضه،و به کوه‏هاى گران،زمین را میخ کوب نموده به آن استوارى‏بخشیده است‏».این گفتار،تفسیر آیه فوق الذکر است و جعلنا فى الارض رواسى ان‏تمید بهم  .امام علیه السلام جنبه‏<صخره‏اى‏»بودن کوه‏ها را در جهت استحکام و استوارى‏مرتبط مى‏داند.


سلسله کوه‏هاى سنگى-با پستى و بلندى‏هایى که دارند-نقش بزرگى در تعادل‏زمین و ثبات اجزا و استوارى پوسته آن دارند تا این کوه‏ها با وجود شعله‏ور بودن‏درون و التهاب گداخته‏هاى آن،درهم شکسته و لرزان نشوند.


آشنایان با علوم طبیعى مى‏دانند که زمین با حلقه‏هایى از سلسله کوه‏ها،محاصره‏شده است و این امر عامل حفظ بیش‏تر ثبات زمین مى‏باشد.حکمت و چگونگى‏ارتباط این سلسله کوه‏ها با یک دیگر و جهت امتداد آن‏ها نیز بر طبیعى دانان پوشیده‏نیست.این سلسله کوه‏ها بر اساس نظمى بدیع و محکم و توجه بر انگیز،زمین را به‏شکل حلقه‏هایى کوهستانى در آورده است که از چهار طرف آن را در بر گرفته‏اند.


وقتى به نقشه طبیعى زمین نظر مى‏افکنیم،ناهم وارى‏هاى زمین را به روشنى‏مشاهده مى‏کنیم و مى‏بینیم سلسله کوه‏ها به طور عموم در طول هر قاره امتدادمى‏یابد.گویا این کوه‏ها ستون فقرات قاره‏ها هستند.


هنگامى که به شبه جزیره‏هاى هر قاره مى‏نگریم سلسله کوه‏ها را در طولانى‏ترین‏شکل ممکن امتداد یافته مى‏یابیم.در طول جزایر کوهستانى-بزرگ یا کوچک-نیزسلسله کوه‏هایى یافت مى‏شود.


امروزه با سیر و مطالعه در بستر دریاها و اقیانوس‏ها به طور یقین ثابت‏شده است‏که بیش‏تر جزیره‏ها و ارتفاعات آن‏ها در حقیقت دامنه و امتداد سلسله کوه‏ها وجزئى از آن‏ها هستند،به این صورت که قسمتى از آن کوه‏ها در آب دریاها فرو رفته وپوشیده شده و بخشى دیگر همانند جزیره‏ها،بر سطح آب آشکار است.


بنابر این تمام قاره‏ها به وسیله سلسله کوه‏ها و از طریق خشکى یا دریا به یک دیگرمتصل‏اند.جالب توجه است‏بدانیم،حلقه‏اى از سلسله کوه‏ها در زیر دریا و درنزدیکى ساحل شمالى قاره‏هاى سه گانه شمالى قرار دارد که کاملا اقیانوس منجمدشمالى را در بر گرفته است و بسیارى از جزیره‏هاى حاشیه این ساحل‏برجستگى‏هاى آن سلسله کوه‏ها هستند.


یعنى در قطب جنوب نیز حلقه دیگرى از سلسله کوه‏ها قرار دارد که قطب‏منجمد جنوب را در بر گرفته است.بین دو حلقه یاد شده حلقه‏هاى دیگر سلسله‏کوه‏ها که در طول قاره‏ها و اقیانوس‏ها از شمال تا جنوب امتداد دارد پیوندى محکم‏ایجاد کرده است.گویى این سلسله کوه‏ها،چار چوب‏هایى مشبک هستند که پنجه‏در دست آویز زمین زده‏اند و از متلاشى شدن و تجزیه و پراکندگى ذرات زمین درفضا جلوگیرى مى‏کنند.


از جهت دیگر،درون زمین شعله‏ور است.آتش بر افروخته و زبانه‏دار وخشمگینى در درون زمین شعله‏ور است،گویى نزدیک است از خشم به جوش وخروش آید و اگر ضخامت و سختى پوسته زمین نبود،این آتش بر افروخته زمین رادرهم مى‏ریخت.زمین لرزه‏ها و آتش فشان‏هایى که گه گاه مشاهده مى‏شود بخشى‏ناچیز از التهاب و فوران آتش درونى زمین است.


سختى و ضخامت پوسته روى زمین-که از دیر باز سرد مانده است-از فوران‏درون بر افروخته زمین مانع مى‏شود و اگر سختى و صلابت پوسته زمین نبود،لرزش‏هاى شدید و مستمر تمام زمین را فرا مى‏گرفت.اگر خداوند زمین را نگه‏نمى‏داشت و آرامش نمى‏بخشید،زمین ساکنانش را در خود فرو مى‏کشید واطرافش شکافته مى‏شد و همه چیز در هم فرو مى‏ریخت.اما خداوند آسمان وزمین را نگاه مى‏دارد تا از استوارى که دارند نلغزند ان الله یمسک السماوات و الارض ان تزولا.


ملاحظه مى‏شود که کوه‏ها صخره‏هاى کوهستانى سلسله وارى هستند که زمین رااحاطه کرده اثر مستقیمى بر توازن زمین دارد و جلوى لرزش آن را مى‏گیرد،به علاوه‏سختى این پوسته در بر گیرنده زمین جلوى اشتعال درونى زمین را نیز مى‏گیرد،که درکلام مولا امیر مؤمنان علیه السلام به این حقایق آشکار(از دیدگاه علم روز)اشارت فرموده‏است 


 


دشوارى تنفس با افزایش ارتفاع


و من یرد ان یضله یجعل صدره ضیقا حرجا کانما یصعد فى السماء 


در این آیه از سختى و دشوارى زندگى گم راهان سخن مى‏گوید و آنان را به کسى‏تشبیه مى‏کند که در حال صعود به لایه‏هاى بالایى جو است و در اثر این صعوددچار تنگى نفس و فشار سخت‏بر سینه خود مى‏گردد.


مفسران پیشین در وجه تشبیه،در آیه فوق اختلاف نظر دارند.برخى بر این باوربوده‏اند که مقصود تشبیه به کسى است که بیهوده مى‏کوشد تا پرواز کند و مانندپرندگان در آسمان به پرواز در آید،چون این کار برایش مقدور نیست ناراحت‏مى‏شود و از شدت ناراحتى نفس کشیدن بر او دشوار مى‏گردد.


برخى گفته‏اند که این تشبیه همانند حالتى است که درختان نو نهال بخواهند درجنگل‏هاى انبوه رشد یابند،اما درختان کهن سر درهم کرده راه سر بر افراشتن رامسدود مى‏کنند و این درختان تازه رشد به سختى و دشوارى راه خود را به فضاى‏آزاد باز مى‏کنند. مطالبى از این قبیل گفته شده که هیچ کدام مفهوم آیه را به خوبى‏روشن نمى‏سازد.


ولى امروزه با پى بردن به پدیده فشار هوا در سطح زمین و تناسب آن با فشاردرجه خون از داخل بدن،که موجب تعادل فشار بیرونى و درونى است،وجه تشبیه‏در آیه بهتر روشن شده و تا حدودى از ابهامات تفاسیر پیشین کاسته شده است.


اشتباه مفسران پیشین در این بوده که از تعبیر<یصعد فى السماء»با تشدید صاد وعین و به کار بردن‏<فى‏»-کوشش براى صعود به آسمان فهمیده‏اند.در صورتى که اگراین معنا مقصود بود،بایستى واژه‏<الى‏»را به جاى‏<فى‏»به کار مى‏برد.دیگر آن که‏<یصعد»-از نظر لغت-مفهوم‏<صعود»و بالا رفتن را نمى‏دهد،بلکه کاربرد این لفظ‏از باب تفعل‏<تصعد»-براى افاده معناى به دشوارى افتادن مى‏باشد به گونه‏اى که ازشدت احساس سختى،نفس در سینه تنگ شود.در لغت‏<تصعد نفسه‏»به معناى به‏دشوارى نفس کشیدن و تنگى سینه و احساس درد و رنج است.واژه‏هاى‏<صعود»و<صعد»بر دامنه‏هاى صعب العبور اطلاق مى‏شود و براى هر امر دشوار بسیارسختى به کار مى‏رود.در سوره جن آمده: و من یعرض عن ذکر ربه یسلکه عذاباصعدا ،و هر که از یاد پروردگار خود روى گرداند،او را در عقوبت دشوارى درمى‏آورد».در سوره مدثر نیز آمده: سارهقه صعودا  ،او را به سخت‏ترین عقوبتى‏دچار مى‏سازم‏».


از این رو معناى‏<کانما یصعد فى السماء»چنین مى‏شود:او مانند کسى است که درلایه‏هاى مرتفع جو،دچار تنگى نفس و سختى و دشوارى فراوان گشته است.درواقع کسى که خدا را از یاد برده-در زندگى-مانند کسى است که در لایه‏هاى بالایى‏جو قرار دارد و دست‏خوش درد و رنج و سختى تنفس است.لذا از این تعبیر(اعجازگونه)به خوبى به دست مى‏آید که اگر کسى در لایه‏هاى فوقانى جو فاقد وسیله‏حفاظتى باشد،دچار چنین دشوارى و تنگى نفس مى‏گردد.این جز با اکتشافات‏علمى روز قابل فهم نیست،که در آن روزگار براى بشریت پوشیده بوده است.


پیشینیان بر این عقیده بوده‏اند که هوا فاقد وزن است،تا سال 1643 م که وسیله‏هوا سنجى بر دست‏<توریچلى‏»(1608-1647)اتراع گردید (34) و بدین وسیله پى‏بردند که هوا داراى وزن است.هم چنین پى بردند که هوا ترکیبى از گازهاى‏مخصوصى است که هر یک وزن مشخصى دارد و مى‏توان وزن هوا را در هر کجا بامقدار فشارى که وارد مى‏آورد،سنجید و هر چه از سطح دریا بالا رویم از این فشارکاسته مى‏شود.اکنون به دست آمده که فشار هوا در سطح دریا،معادل ثقل لوله‏عمودى جیوه به ارتفاع 76 سانتى‏متر است. همین فشار در سطح دریا بر بدن انسان‏وارد مى‏شود.ولى در ارتفاع 5 کیلومتر از سطح دریا،این فشار به نصف کاهش‏مى‏یابد.پس هر چه بالاتر رود،این فشار به طور معکوس پایین مى‏آید،به ویژه درلایه‏هاى بالاى هوا که تراکم هوا به گونه فاحشى پایین مى‏آید و رقیق مى‏گردد.


در واقع نیمى از گازهاى هوایى،یعنى تراکم پوشش هوایى چه از لحاظ وزن وچه از لحاظ فشار،در میان از سطح دریا تا ارتفاع 5 کیلومتر واقع گردیده و سه چهارم‏آن تا ارتفاع 12 کیلومتر مى‏باشد.ولى موقعهى که به ارتفاع 80 کیلومتر برسیم،وزن‏هوا تقریبا به 20000/1 پایین مى‏آید.به وسیله شهاب‏هاى آسمانى به دست آمده که‏تراکم هوا تقریبا تا حدود ارتفاع 350 کیلومتر است،زیرا از فاصله 350 کیلومترى‏سنگ‏هاى آسمانى بر اثر اصطکاک و بر خورد با ذرات هوا ملتهب و شعله‏ورمى‏گردند (35) .


هوا سنگینى و فشار خود را از تمامى جوانب بر بدن ما وارد مى‏سازد،ولى مافشار و سنگینى آن را احساس نمى‏کنیم،زیرا فشار خون عروق بدن ما معادل فشارهوا است و هر دو فشار خارج و داخل بدن متعادل مى‏باشند.لیکن موقعى که انسان‏بر کوه‏هاى بلند بالا مى‏رود و فشار هوا کم مى‏شود،این تعادل بر هم خورده،فشارداخلى از فشار خارجى بیش‏تر مى‏شود.اگر رفته رفته فشار هوا کاهش یابد،گاه خون‏از منافذ بدن بیرون مى‏زند.اولین احساسى که به انسان در آن هنگام رخ مى‏دهد،سنگینى بر دستگاه تنفسى است که بر اثر فشار خون بر عروق تنفسى تحمیل‏مى‏شود و مجراى تنفس را تنگ کرده و موجب دشوارى تنفس مى‏گردد آب منشا حیات


و جعلنا من الماء کل شی‏ء حى .پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرموده:<کل شی‏ء خلق من‏الماء».


طبق آیه فوق و فرموده پیامبر،همه موجودات منشا هستى خود را از آب‏گرفته‏اند.مرحوم صدوق از جابر بن یزید جعفى-که از بزرگان تابعین  به شمارمى‏رود-از امام باقر علیه السلام پرسش‏هایى دارد،از جمله در رابطه با آغاز آفرینش جهان‏مى‏پرسد.امام در جواب مى‏فرماید:<اول شی‏ء خلقه من خلقه،الشی‏ء الذى جمیع‏الاشیاء منه،و هو الماء ،نخستین آفریده‏اى که خدا خلق کرد،چیزى است که‏تمامى اشیا از آن است و آن آب است‏».


مرحوم کلینى در روضه کافى روایتى از امام باقر علیه السلام آورده که در جواب مرد شامى‏فرموده:<نخست آن چیزى را آفرید که همه چیزها از آن است و آن چیز که همه اشیااز آن آفریده شده،آب است.در نتیجه خدا نسب هر چیزى را به آب مى‏رساند،ولى‏براى آب نسبى که بدان منسوب شود قرار نداد» .


هم چنین محمد بن مسلم-که شخصیتى عالى قدر به شمار مى‏رود-ازامام صادق علیه السلام چنین روایت کرده است:<کان کل شی‏ء ماء،و کان عرشه على‏الماء» .


آیه شریفه: و هو الذى خلق السماوات و الارض فى ستة ایام و کان عرشه على الماء  ،و او است که آسمان‏ها و زمین را در شش هنگام آفرید و عرش[تدبیر]او[پیش ازآن]بر آب بود»،دلالت دارد که پیش از پیدایش جهان هستى،از آسمان‏ها گرفته تازمین،آب پدید آمده است،زیرا در تعبیر<و کان عرشه على الماء»واژه‏<عرش‏»کنایه ازعرش تدبیر و منظور،علم خداى متعال است‏به همه مصالح و شایستگى‏ها وبایستگى‏هاى هستى،در برهه‏اى که جز آب چیزى نبوده است.در نتیجه آیه کنایه ازآن است که خداى تعالى بود و هیچ چیز با او نبود،و خداوند پیش از آفرینش جهان‏ابتدا آب،سپس همه مخلوقات را از آب آفرید.


قرآن کریم در چند جا اشاره دارد که ریشه زندگى،هم در منشا و پیدایش و هم درصحنه هستى و تداوم حیات،همه از آب است. مى‏فرماید:


و جعلنا من الماء کل شی‏ء حى  ،هر چیز زنده‏اى را از آب پدید آوردیم‏».


و الله خلق کل دابة من ماء ،خدا هر جنبنده‏اى را از آب آفرید».


درباره انسان مى‏گوید:


و هو الذى خلق من الماء بشرا  ،و او است که از آب بشرى آفرید».


مقصود از این آب همان آبى است که سر منشا همه موجودات است چنان چه درآیات فوق آمده،یا منظور از آب،نطفه است چنان چه در آیه خلق من ماء دافق (47) ،[آدمى]از آبى جهنده آفریده شد». الم نخلقکم من ماء مهین  ،مگر شما را از آبى‏پست نیافریدیم؟». مقصود از<پست‏»بد بو و نفرت آور،بر حسب ظاهر است.ولى‏بیش‏تر مفسرین بر این عقیده‏اند که منظور از<ماء»همان پدیده نخستین است‏<اول‏ما خلق الله الماء  ،نخستین چیزى که خدا آفرید آب بود»،که تمامى پدیده‏ها از آن‏ریشه گرفته‏اند،زیرا بذر نخستین موجود زنده تنها از آب پاشیده شد،همان بذراولیه‏اى که به صورت حیوان ساده تک سلولى(آمیپ)شکل گرفت و به سوى‏جان دارانى که اعضاى پیچیده با بیش از یک میلیون سلول پیش رفت کرد.


اما چگونگى پیدایش حیات-در آب اقیانوس‏ها،دریاها و باتلاق‏ها-از نکات‏مبهمى است که هنوز علم تجربى بدان دست نیافته است. از این رو است که تئورى‏تکامل جان داران-به هر شکل و فرضیه‏اى که تا کنون مطرح شده-به بررسى مرحله‏پس از پیدایش نخستین سلول زنده پرداخته است،اما برهه پیش از آن هنوز مجهول‏مانده است.همین اندازه معلوم گشته که حیات به اراده الهى-که بر تمامى مقدرات‏هستى چیره است-به وجود آمده است و این امر مسلمى است که از پذیرش آن‏گریزى نیست،زیرا که هم تسلسل باطل است و هم خود آفرینى محال.دانش تجربى‏روز هم خود آفرینى را باطل مى‏شناسد  .


 


پوشش هوایى حافظ زمین


و جعلنا السماء سقفا محفوظا و هم عن آیاتها معرضون ،و آسمان را سقفى محفوظ[بر فراز زمین]قرار دادیم،که اینان از نشانه‏هاى آن روى گردانند».


گرد زمین را پوشش هوایى ضخیمى فرا گرفته،که عمق آن به 350 کیلومترمى‏رسد.هوا از گازهاى‏<نیتروژن‏»-به نسبت 03/78 درصد و<اکسیژن‏»به نسبت‏99/20 درصد و اکسید کربن به نسبت 04/0 درصد و بخار آب و گازهاى دیگر به‏نسبت 94/0 درصد ترکیب یافته است.این پوشش هوایى با این حجم ضخیم و بااین نسبت‏هاى گازى فراهم شده در آن،هم چون سپرى آسیب ناپذیر،زمین را دربر گرفته و آن را از گزند سنگ‏هاى آسمانى که به حد وفور به سوى زمین مى‏آیند و ازهمه اطراف،تهدیدى هول ناک براى ساکنان زمین به شمار مى‏روند،حفظ کرده‏زندگى را بر ایشان امکان پذیر مى‏سازد.


فضا انباشته از سنگ‏هاى پراکنده‏اى است که بر اثر از هم پاشیدگى ستاره‏هاى‏متلاشى شده به وجود آمده‏اند.از این سنگ‏ها به صورت مجموعه‏هاى بزرگ وفراوانى پیرامون خورشید در گردشند و روزانه تعداد زیادى از این سنگ‏ها موقع‏نزدیک شدن به کره زمین به وسیله نیروى جاذبه به سمت زمین کشیده مى‏شوند.این‏سنگ‏ها برخى بزرگ و برخى کوچک و با سرعتى حدود(60-50) کیلومتر در ثانیه‏به سوى زمین فرود مى‏آیند،که سرعتى فوق العاده است.ولى هنگامى که وارد لایه‏هوایى مى‏شوند در اثر سرعت زیاد و اصطکاک فوق العاده با ذرات هوا،داغ شده شعله‏ور مى‏شوند و در حال سوختن یک خط نورى ممتد به دنبال خود ترسیم‏مى‏کنند و به سرعت محو و نابود مى‏شوند که به نام شهاب سنگ شناخته شده‏اند.


برخى از این سنگ پرتاب‏ها آن اندازه بزرگ‏اند،که از لایه هوایى گذشته،مقدارى ازآن به صورت سنگ‏هاى سوخته با صداى هول ناکى به زمین اصابت مى‏کند.


این خود از آثار رحمت الهى است که ساکنان زمین را از آسیب پرتاب‏هاى‏آسمانى فراوان در امان داشته و پوششى بس ضخیم آنان را از گزند آفات‏گرداگردشان محفوظ داشته است که اگر چنین نبود،امکان حیات بر روى کره زمین‏میسر نبود.علاوه در مورد پوشش اطراف زمین وجود لایه ازن از اهمیت‏بالایى‏برخوردار است.این لایه که در اثر رعد و برق به وجود مى‏آید،زمین را در برابرپرتوهاى مضر کیهانى محافظت مى‏کند.اگر این لایه نبود حیات روى زمین ممکن‏نمى‏شد.که تفصیل آن در جاى خود آورده شده است.پس هم واره باید گفت:


سبحان الذى سخر لنا هذا و ما کنا له مقرنین  .