تک نگاریهای درگذشت پهلوان
تک نگاریهای درگذشت پهلوان

نکته مشترکی که در نشریات زمان مرگ تختی به چشم میخورد، اشارهای است به دست نوشتههای او، اگرچه هیچکجا سند یا عکسی در مورد اصل این دست نوشتهها یا دفترچه یادداشت دیده نمیشود. و هیچ سندی برای اعتبار آنها وجود ندارد. شاید به نظر می رسد این نوشته ها هم برای گمراه کردن افکار عمومی و با اندیشه ای خاص تهیه و چاپ شده است. این موضوع نیز مانند مرگ پهلوان رمز بزرگی است که هنوز جوابی برایش وجود ندارد.
آنچه میخوانید در روزنامه کیهان به چاپ رسید.
تدارک برای مرگ
یادداشتهای خصوصی «تختی» نشان میدهد که او از مدتها پیش تدارک «مرگ» را میدیده است. تقویماش را ورق به ورق بخوانیم:
2 فروردین
همه شادیهایم تمام شده است.
3 فروردین
باید خود را برای رفتن آماده نمود.
4 فروردین
زندگی برای هر کس یک طور لذت دارد. چه بهتر که کار خوب کنیم...
11 فروردین
زندگی موقعی شیرین است که خود را برای ترک آن آماده کنیم.
18 فروردین
در ماه فروردین اختلاف داشتیم. کدام ماه اختلاف نداشتهایم؟
1 اردیبهشت
حقیقت همیشه روشن است.
8 اردیبهشت
در شهریور ماه خداوند به ما فرزندی میدهد.
15 اردیبهشت
خدایا، عاقبت همه را به خیر کن.
22 اردیبهشت
اوقاتت را صرف قمار نکن.
29 اردیبهشت
چرا مرا آفریدی؟
5 خرداد
چه وقت خواهم مرد؟
12 خرداد
خدایا کمکم کن.
19 خرداد
راستی برای همه نیکوست.
در نظر من رنگ، پوست و مذهب مطرح نیست. باید انسان بود. چند روز بعد:
باز هم با شهلا دعوایم شد. برای شکایت پیش مادرش رفتم. او در جواب من عوض اینکه میانه را بگیرد گفت: «برو تو یک گدا زاده بیسوادی، ما از روز اول هم تو را دوست نداشتیم...»
16 تیر
یک روز با شهلا یک اختلاف مختصری داشتم. تلفن کرد به مادر و پدرش
30 تیر
مادرش بدون مقدمه گفت: «ما هیچکدام از روز اول تو را دوست نداشتیم و...»
6 مرداد
من خودم احساس میکردم که چه کسی قبلا مرا به خانهاش راه نمیدهد.
20 مرداد
هیچ مبارزهای مرا خسته نکرد. جز از موقعی که به فکر ازدواج افتادم.
27 مرداد
در این ازدواج، خوشبختانه یا بدبختانه هیچ یک از اقوام و آشنایان دخالتی نداشتند.
3 آذر
هر چه قسمت باشد همان است.
10 آذر
امیدوارم سرنوشت بابک عزیزم خوب باشد.
17 آذر
فرزند یکی کم است. دلم میخواهد چند تا باشند.
24 آذر
شهلا دارد وزن خودش را کم میکند.
1 دی
با کم کردن وزن، شیرش هم کم شده است.
8 دی
نه، همین یکی اولاد کافی است.
15 دی (جمعه)
یهودی سرگردان – از خانه بیرونم کرد، به برادرش گفت این مردیکه...
16 دی
یهودی سرگردان
17 دی
همه چیز تمام شد...